کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاد
/xād/
معنی
= زغن: ◻︎ ای عوض آفتاب روز و شبان تابتاب / تو به مَثَل چون عکاب، حاسد ملعونْت خاد (منوچهری: ۱۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← خدمات اَبری داده
-
خاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) زغن .
-
خاد
لغتنامه دهخدا
خاد. (اِ) بمعنی خات است که غلیواژ باشد. (برهان ) (آنندراج ). زغن باشد یعنی مرغ گوشت ربای ، و او را پند و غیلواج نیز گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). جانوری است پرنده در غایت شهرت که آن را بند و پنده و چوزه لوا و جوزه لواو چنگلاهی نیز گویند. (شرفنامه ٔ...
-
خاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خات› (زیستشناسی) [قدیمی] xād = زغن: ◻︎ ای عوض آفتاب روز و شبان تابتاب / تو به مَثَل چون عکاب، حاسد ملعونْت خاد (منوچهری: ۱۷).
-
جستوجو در متن
-
خات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xāt = خاد
-
black kite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کایت سیاه و سفید، خاد
-
زغن
واژگان مترادف و متضاد
خاد، خرجل، زاغ، غراب، کلاغ
-
لولا
لغتنامه دهخدا
لولا. [ ل َ / لُو ] (اِ) غلیواج باشد و آن را خاد و زغن نیز گویند. (جهانگیری ).
-
غلیو
لغتنامه دهخدا
غلیو. [ غ َ وْ ] (اِ) غلیواج . غلیواژ. پند. زغن .گوشت ربا. خاد. رجوع به غلیواج ، غلیواژ و زغن شود.
-
data as a service
خدمات اَبری داده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی خدمات ویژه در بعضی از محیطهای اَبری که امکان دسترسی به دادههای باارزش و متفاوتی را فراهم میکند اختـ . خاد DaaS1
-
اخاد
لغتنامه دهخدا
اخاد. [ ] (اِ) خاد. گوشت ربای . غلیواج . زغن . پند. بند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
چوزا
لغتنامه دهخدا
چوزا. (اِ) پرنده ای است که آن را غلیواج گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیواژ. زغن . (یادداشت مؤلف ). گوشت ربا. خاد.
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (اِ) آغار. اُغُر.- بدآغال ؛ بداُغُر. بدآغار : چون کلاژه همه دزدندو رباینده چو خادهمه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال .معروفی .
-
تاب تاب
لغتنامه دهخدا
تاب تاب . (نف مرکب ) پرتوافکن ، نورافشاننده : ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.منوچهری .