کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاج
/xāj/
معنی
۱. چلیپا؛ صلیب.
۲. (زیستشناسی) گشنیز.
۳. در ورقبازی، گشنیز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چلیپا، صلیب
۲. نرمهگوش
۳. گشنیز
دیکشنری
cross
-
جستوجوی دقیق
-
خاج
واژگان مترادف و متضاد
۱. چلیپا، صلیب ۲. نرمهگوش ۳. گشنیز
-
خاج
فرهنگ فارسی معین
[ ارمن . ] (اِ.) 1 - صلیب ، چلیپا. 2 - یکی از خال های ورق ، گشنیز.
-
خاج
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نرمة گوش که در آن گوشواره کنند.
-
خاج
لغتنامه دهخدا
خاج . (ارمنی ، اِ) بر وزن تاج بمعنی چلیپا باشد که صلیب نصاری است . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). رجوع بصلیب شود. || نرمه ٔ گوش یعنی جائی که گوشواره در آن کنند. (برهان ) (آنندراج ) : دولت از خاج گوش بنده ٔ توبنده را حلقه درکشند بخاج . سوزنی .|| دا...
-
خاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ارمنی] xāj ۱. چلیپا؛ صلیب.۲. (زیستشناسی) گشنیز.۳. در ورقبازی، گشنیز.
-
خاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāj نرمۀ گوش.
-
خاج
لهجه و گویش گنابادی
khaj در گویش گنابادی یعنی کاکل ، برجستگی موی سر
-
خاج
دیکشنری فارسی به عربی
صليب , نادي
-
خاج
لهجه و گویش تهرانی
چلیپا،مهره شانس
-
واژههای مشابه
-
altar cross
خاج بَرواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] صلیبی که برای قرار دادن بر روی برواره طراحی شده باشد
-
قره خاج
لغتنامه دهخدا
قره خاج . [ ق َ رَ ](اِخ ) دهی از دهستان قلعه دره سی بخش حومه ٔ شهرستان ماکو در 7 هزارگزی جنوب باختری ماکو و 3 هزارگزی جنوب شوسه ٔ قلعه جوق به ماکو. موقع جغرافیایی آن دره ، کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 390 تن . آب آن از رودخانه ٔ زنگمار و محصول آ...
-
خاج کشیدن
لغتنامه دهخدا
خاج کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب ) صلیب کشیدن ، و آن خط کشیدن با انگشت برسینه بشکل صلیب است نزد مردان و زنان عیسوی بهنگام حضور بر سر اموات و یا مواقع ورود بکلیسا یا هنگام بزرگداشت واقعه ای که آن را از جانب خداوند میدانند.
-
خاج پرست
لغتنامه دهخدا
خاج پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) صلیب پرست . پرستنده ٔخاج . ترسا. صلیبی . عیسوی . مسیحی . عیسائی . چلیپاپرست . یکی از اهل تثلیث . رجوع به صلیب و صلیب پرست شود.
-
خاج پرستی
لغتنامه دهخدا
خاج پرستی . [ پ َ رَ ] (حامص مرکب )صلیب پرستی . مسیحیت . رجوع به صلیب و صلیب پرست شود.