کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاتم نبوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خاتم الاوصیاء
لغتنامه دهخدا
خاتم الاوصیاء. [ ت َ مُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعیان است . رجوع به مهدی شود.
-
خاتم الاولیاء
لغتنامه دهخدا
خاتم الاولیاء. [ ت َ مُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) آنکه ولایت بدو ختم شده است . ولی بزرگی که پس از او کسی بدان درجه از ولایت نخواهد آمد. لقبی است که صوفیان بزرگان خود را دهند.
-
خاتم الاولیاء
لغتنامه دهخدا
خاتم الاولیاء. [ ت ِ مُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعیان است . رجوع به مهدی شود.
-
خاتم الحکماء
لغتنامه دهخدا
خاتم الحکماء. [ ت َ مُل ْ ح ُ ک َ ] (اِخ ) لقب غیاث الدین منصور دشتکی شیرازی فیلسوف قرن دهم است . رجوع به غیاث الدین منصور شود.
-
خاتم المجتهدین
لغتنامه دهخدا
خاتم المجتهدین . [ ت َ مُل ْ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) حاج ملامهدی نراقی است . رجوع به نراقی شود.
-
خاتم المجتهدین
لغتنامه دهخدا
خاتم المجتهدین . [ ت َ مُل ْ م ُ ت َ هَِ ] (ع اِ مرکب ) پایان دهنده ٔ مجتهدان ، آنکه اجتهاد بدوختم شده است . آنکه در فن اجتهاد به پایه ای رسیده است که دیگر همانند او نخواهد آمد. لقبی است که به مجتهدی بزرگ دهند توقیر و احترام او را. رجوع به مجتهد شود.
-
خاتم المجتهدین
لغتنامه دهخدا
خاتم المجتهدین . [ ت َمُل ْ م ُ ت َ هَِ ] (اِخ ) ابن المتوج احمدبن عبداﷲ. از علمای امامیه ٔ قرن نهم هجری است و بسال 841 هَ . ق . درگذشت . رجوع به ابن متوج و ریحانة الادب ج 1 شود.
-
خاتم الملک
لغتنامه دهخدا
خاتم الملک . [ ت َ مُل ْ م َ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) گل مختوم . طین مختوم . طین شاموس . بدانجهت آن را خاتم الملک نامند که مهر پادشاه بر آن زنند. رجوع به طین شاموس و طین مختوم و دزی ج 1 ص 352 شود.
-
خاتم النحاة
لغتنامه دهخدا
خاتم النحاة. [ ت َ مُن ْ ن ُ ] (اِخ ) لقب احمدبن محمدبن علی نحوی معروف به ابن ملا یا ابن منلا. رجوع به ابن منلا شود.
-
خاتم بسته
لغتنامه دهخدا
خاتم بسته . [ ت َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خاتم کاری شده . کنده کاری شده بر چیزی .رجوع به خاتم بند وخاتم کاری شود.
-
خاتم بند
لغتنامه دهخدا
خاتم بند. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه بر استخوان فیل و شتر و جز آن گلها و تصویرات کنده بکند و این حرفه را خاتم بندی و خاتم بستن نیز گویند. (آنندراج ). آنکه از عاج و استخوان شتر و چوب و غیره گلها و نقوش بر بعضی چیزها کند. (غیاث اللغات ) : صد نقش بر اس...
-
خاتم بندی
لغتنامه دهخدا
خاتم بندی . [ ت َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خاتم بند. خاتم کاری . رجوع به خاتم و خاتم کاری شود.
-
خاتم پرست
لغتنامه دهخدا
خاتم پرست . [ ت َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) دوستدار انگشتری . آنکه محبت او بخاتم بحد پرستش شود : چنان بود کان مرد خاتم پرست بخاتم همی کرد بازی به دست . نظامی .رجوع به خاتم شود.
-
خاتم ساز
لغتنامه دهخدا
خاتم ساز. [ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه پاره های استخوان را در چوب با نقش و نگار بنشاند. و رجوع به خاتم بند شود.
-
خاتم سازی
لغتنامه دهخدا
خاتم سازی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل خاتم ساز. نشاندن پاره های استخوان با نقش و نگار در چوب . رجوع به خاتم بندی شود.