کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاتم
/xātam/
معنی
۱. نقوش و طرحهای تزیینی که با ریزههای عاج، استخوان، چوب، و فلز پدید آورده باشند و برای زینتکاری و نقشونگار کردن قوطی، جعبه، قاب عکس، و سایر اشیای چوبی به کار میرود.
۲. [قدیمی] انگشتر؛ انگشتری.
۳. [قدیمی] نگین انگشتری.
۴. [قدیمی] مُهر.
۵. [قدیمی] پایان؛ عاقبت هرچیز.
۶. [قدیمی، مجاز] فرمان؛ حُکم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انگشتری، انگشتر
۲. مهر، نگین
۳. آخرین، بازپسین، نهایی ≠ اولین، نخستین
۴. خاتمکاری
۵. ختمکننده
برابر فارسی
پایان
دیکشنری
inlaid, seal, signet
-
جستوجوی دقیق
-
خاتم
فرهنگ نامها
(تلفظ: xātam) (در صنایع دستی) نقوش و طرحهای تزیینی روی چوب ؛ (در قدیم) انگشتر ، مهر تایید، نگینِ انگشتر ؛ (در قدیم) (به مجاز) فرمان ، حکم و پایان .
-
خاتم
واژگان مترادف و متضاد
۱. انگشتری، انگشتر ۲. مهر، نگین ۳. آخرین، بازپسین، نهایی ≠ اولین، نخستین ۴. خاتمکاری ۵. ختمکننده
-
خاتم
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایان، سرانجام، فرجام، عاقبت ۲. ختمکننده، مهرکننده
-
خاتم
فرهنگ واژههای سره
پایان
-
خاتم
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) ختم کننده . 2 - (اِ.) پایان ، عاقبت .
-
خاتم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.)1 - انگشتری . 2 - مهر، نگین . ج . خواتم . 3 - آخری ، آخرین . 4 - اشیایی مثل قاب عکس ، جای قلم و مانند آن که بر روی آن با عاج ، استخوان ، فلز و چوب زینت کاری و نقش و نگار شده باشد.
-
خاتم
لغتنامه دهخدا
خاتم . [ ت َ ] (اِخ ) آق اولی زاده احمد افندی از شعرای متأخر عثمانی است . در 1168 هَ . ق . درگذشت و دیوان مرتبی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
خاتم
لغتنامه دهخدا
خاتم . [ ت َ / ت ِ ] (ع اِ) بکسر تاء و بفتح آن انگشتری . (غیاث اللغات ). و این مؤلف نویسد که مختار فصحای عجم بفتح است و یکی از ثقات در تألیف خود نوشته که خاتم بفتح تاءفوقانی مهر و انگشتری و جز آن که بدان مهر کنند. چه ، فاعل [ بکسر ] و بفتح عین بمعن...
-
خاتم
لغتنامه دهخدا
خاتم . [ ت َ / ت ِ ] (ع اِ)آخر هر چیزی و پایان آن . (منتهی الارب ) : هر که یقینش به ارادت کشدخاتم کارش بسعادت کشد. نظامی .چندین هزار سکه ٔ پیغمبری زدنداول بنام آدم و خاتم به مصطفی . سعدی . || آخر قوم . || حلقه ٔ نزدیک پستان ماده . || گو قفا. (منتهی ا...
-
خاتم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: خَواتِم] xātam ۱. نقوش و طرحهای تزیینی که با ریزههای عاج، استخوان، چوب، و فلز پدید آورده باشند و برای زینتکاری و نقشونگار کردن قوطی، جعبه، قاب عکس، و سایر اشیای چوبی به کار میرود.۲. [قدیمی] انگشتر؛ انگشتری.۳. [قدیمی] نگین انگشت...
-
خاتم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xāta(e)m ختمکننده؛ تمامکننده.
-
خاتم
دیکشنری فارسی به عربی
ختم
-
واژههای مشابه
-
خَاتَمَ
فرهنگ واژگان قرآن
به معناي هر چيزي است که با آن ، چيزي را مُهر کنند و مراد از خاتم النبيين بودن حضرت محمد صلي الله عليه و آله ، اين است که نبوت با او ختم شده ، و بعد از او ديگر نبوتي نخواهد بود .
-
خاتم بند
واژگان مترادف و متضاد
خاتمساز، خاتمکار