کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاتف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاتف
واژهنامه آزاد
خیره کننده
-
واژههای همآوا
-
خاطف
واژگان مترادف و متضاد
خیرهکننده، پرتلالو، درخشان
-
خاطف
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن چه که چشم را خیره کند. 2 - تیری که به زمین بخورد و سپس به سوی هدف رود.
-
خاطف
لغتنامه دهخدا
خاطف . [ طِ ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به لغت گرگ شود.
-
خاطف
لغتنامه دهخدا
خاطف . [ طِ ] (ع ص ) برقی که چشم را خیره می کند. (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). درخش که چشم را خیره کند. (منتهی الارب ). خیره کننده : و برق خاطف دواسبه غبار را درنیافتی . (سندبادنامه ص 252). || رباینده . در صفت برق خاطف از آن جهت واقع میشود که بینائی ...
-
خاطف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xātef درخشندگی خیرهکننده.