کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
احیال
لغتنامه دهخدا
احیال . [ اَح ْ ] (ع اِ) ج ِ حَیل .
-
اسقاطولی
لغتنامه دهخدا
اسقاطولی . [ ] (اِ) چوب چهارگوشی است که در آلات حیل و جراثقال بکار برند.
-
جرواثقال
لغتنامه دهخدا
جرواثقال . [ ج َرْ رُاَ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ عامه ٔ علم حیل ، جراثفال ، جرثقیل . رجوع به جراثقال و جرثقیل و نفائس الفنون ذیل علم حیل شود. و صورت صحیح این ترکیب جراثقال است .
-
حیول
لغتنامه دهخدا
حیول . [ ح ُ ] (ع مص ) متغیر گردیدن و دگرگون شدن . (منتهی الارب ). || (اِ) ج ِ حیل ، بمعنی قوه و آب گردآمده در مغاک وادی . (منتهی الارب ). رجوع به حیل شود.
-
درنه مین حیلک
لغتنامه دهخدا
درنه مین حیلک . [ دُ ن َ/ ن َ ل َ ] (اِ مرکب ) مین مخفف میان ، و حیل بر وزن میل ، دایره ای است که به زمین کشند و آنرا مندل گویند بر وزن صندل ، و کاف اراده ٔ تصغیر کند، یعنی دایره ٔ کوچک ، و آن بازیی است که جوانان کنند و چنانست که دایره به زمین کشند و...
-
ساعاطس
لغتنامه دهخدا
ساعاطس . [ ] (اِخ ) ظاهراً از علمای حیل . او راست : کتاب الجلجل الصیاح . (از فهرست ابن الندیم ).
-
منجانیقون
لغتنامه دهخدا
منجانیقون . [ ] (معرب ، اِ) کلمه ٔ یونانی . صناعت حیل . (مفاتیح العلوم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مکانیک . (یادداشت یضاً).
-
زیرپاکشی
لغتنامه دهخدا
زیرپاکشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) به لطائف حیل و فریب کسی را به گفتن رازهای خود واداشتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
هرقل نجار
لغتنامه دهخدا
هرقل نجار. [ هَِ ق ِ ل ِ ن َج ْ جا ] (اِخ ) او راست کتاب الدوائر و الدوالیب . (ابن الندیم ). ظاهراً از علمای حیل بوده است . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
برطیس
لغتنامه دهخدا
برطیس . [ ] (معرب ، اِ) یونانی ، بمعنی محیط. (مفاتیح ). فکه ٔ بزرگی است از آلات حیل در داخل او محوری که بدان سنگینی ها بردارند. (یادداشت مؤلف ).
-
لطایف الحیل
لغتنامه دهخدا
لطایف الحیل . [ ل َ ی ِ فُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) لطائف الحیل . لطایف حیل . حیله های باریک و لطیف . (غیاث ) : چنان رفق نمود (آلتونتاش ) و لطایف حیل به کار آورد تا کار ما از قاعده برنگشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82). آن لشکر و خزائن و غلامان سرایی را بر...
-
تمویهات
لغتنامه دهخدا
تمویهات . [ ت َ م ْ ] (ع اِ) زراندودگی و کنایه از سخنهای تملق و فریب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : من می اندیشم که بلطایف حیل و بدایع تمویهات گرد این غرض درآیم . (کلیله و دمنه ). رجوع به تمویه شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن عبیداﷲبن سلیمان بن وهب . از اصحاب حیل و اعداد. از اوست : کتاب شرح المشکل من کتاب اقلیدس فی النسبة. (ابن الندیم ).
-
پلین
لغتنامه دهخدا
پلین . [ پ ُ ی ِ ] (اِخ ) یکی از نویسندگان یونان باستان در قرن دوم میلادی در مقدونیه مدّتی در روم به وکالت اشتغال داشت و کتابی در حیل نظامی نگاشته است که موجود است . (قاموس الاعلام ترکی در کلمه ٔ پولیان ).
-
بلطائف الحیل
لغتنامه دهخدا
بلطائف الحیل . [ ب ِ ل َ ءِ فِل ْ ی َ ] (ق مرکب ) (از: ب + لطائف + ال + حیل ) با حیله های لطیف . با تدبیرهای نیکو. (فرهنگ فارسی معین ): بلطائف الحیل می کوشید محبت او را بخود جلب کند.