کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیله گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حیله گر
/hilegar/
معنی
مکار؛ بامکر و فریب؛ نیرنگباز.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
فریبکار، فریبا
دیکشنری
artful, designing, calculating, catty, crafty, devious, dodger, fox, foxy, guileful, serpentine, sharp, slick, sly, snaky, sneak, subtle, tricky, vulpine, wily
-
جستوجوی دقیق
-
حیله گر
فرهنگ واژههای سره
فریبکار، فریبا
-
حیله گر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) نیرنگ باز، مکار.
-
حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] hilegar مکار؛ بامکر و فریب؛ نیرنگباز.
-
حیله گر
دیکشنری فارسی به عربی
احتيالي , کتوم , ماکر , محتال ، اِحتيالي
-
حیله گر
واژهنامه آزاد
مکار بودن
-
واژههای مشابه
-
حیلة
لغتنامه دهخدا
حیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) بزان بسیار. || گله ٔ گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حذافت و جودت نظر و قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ). اسم است احتیال را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حیل . حول . (منتهی الارب ). || سنگها که از اطراف و جوانب کوه ب...
-
حيلة
دیکشنری عربی به فارسی
استادي , مهارت , هنر , اختراع , نيرنگ , تزوير , تصنع , ويولن , کمانچه , ويولن زدن , زرزر کردن , کار بيهوده کردن , اسبابي که در قمار بازي وسيله تقلب و بردن پول از ديگران شود , حيله , تدبير , نيرنک , مکر , خدعه
-
حِيلَةً
فرهنگ واژگان قرآن
از حالي به حال ديگر درآمدن (در جمله "لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً ": چاره اي ندارند)
-
حیله کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. توطئهچیدن، نیرنگ زدن، افسون کردن ۲. چاره کردن، چاره اندیشیدن، تدبیر اندیشیدن، ترفند به کاربردن
-
روباه حیله
لغتنامه دهخدا
روباه حیله . [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در حیله گری و مکاری و نیرنگ بازی چون روباه باشد : یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه ، آهودو و روباه حیله گوردن .منوچهری .
-
بی حیله
لغتنامه دهخدا
بی حیله . [ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه حیله و مکر نداشته باشد.- بی حیله پیله ؛ از اتباع است .رجوع به حیلة شود.
-
حیله باز
دیکشنری فارسی به عربی
خداع , ماکر
-
حیله گری
دیکشنری فارسی به عربی
خداع
-
حیله زدن
دیکشنری فارسی به عربی
خدعة