کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حیف
/heyf/
معنی
۱. [عامیانه] در هنگام تٲسف و افسوس بر از دست دادن چیزی گفته میشود.
۲. (اسم) [عامیانه] موجب پشیمانی.
٣. (اسم مصدر) [قدیمی] ستم کردن؛ ظلم کردن؛ ظلم؛ جور؛ ستم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آه، افسوس، دریغ
۲. جور، ستم، ظلم ≠ داد
۳. انتقام
برابر فارسی
افسوس
دیکشنری
alas, shame
-
جستوجوی دقیق
-
حیف
واژگان مترادف و متضاد
۱. آه، افسوس، دریغ ۲. جور، ستم، ظلم ≠ داد ۳. انتقام
-
حیف
فرهنگ واژههای سره
افسوس
-
حیف
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - ظلم ، جور. 2 - افسوس ، دریغ . ؛~ِ نان نوعی توهین دربارة کسی که آن قدر نالایق است که لیاقت نان خوردن هم ندارد.
-
حیف
لغتنامه دهخدا
حیف . [ ] (ع اِ) ج ِ حیفَة، به معنی ناحیه و گوشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
حیف
لغتنامه دهخدا
حیف . [ ح َ ] (ع اِ) دریغ. (آنندراج ). افسوس . (آنندراج ). در تداول فارسی کلمه ای است برای نشان دان تحسر و تأسف . دریغا : حاصل عمر تلف کرده و ایام بلهوگذرانیده بجز حیف و پشیمانی نیست . سعدی .عالم بیخبری طرفه بهشتی بوده ست حیف و صد حیف که ما دیر خبرد...
-
حیف
لغتنامه دهخدا
حیف . [ ح َ ] (ع مص ) جور و ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بیداد کردن . (ترجمان عادل ). جور و ستم کردن بر کسی خواه حاکم باشدیا غیر حاکم . (ناظم الاطباء). فارسیان بدین معنی با لفظ نمودن و رفتن بصله ٔ بر استعمال نمایند، چنانکه گویند ب...
-
حیف
لغتنامه دهخدا
حیف . [ ح ُی ْ ی َ ] (ع ص ) ج ِ حائف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حائف شود.
-
حیف
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: حَیف] heyf ۱. [عامیانه] در هنگام تٲسف و افسوس بر از دست دادن چیزی گفته میشود.۲. (اسم) [عامیانه] موجب پشیمانی.٣. (اسم مصدر) [قدیمی] ستم کردن؛ ظلم کردن؛ ظلم؛ جور؛ ستم.
-
واژههای مشابه
-
حیف خوردن
واژگان مترادف و متضاد
افسوسخوردن، دریغ خوردن، پشیمان شدن
-
حیف شد
فرهنگ واژههای سره
تباه شد
-
حیف که
فرهنگ واژههای سره
افسوس که
-
حیف ومیل
دیکشنری فارسی به عربی
اختلاس
-
حیف نان
لهجه و گویش تهرانی
بی عار
-
حیف و میل
لغتنامه دهخدا
حیف و میل . [ ح َ ف ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )ظلم و بیداد و انحراف از حق . || تفریط.- حیف و میل شدن ؛ تفریط شدن .- حیف و میل کردن ؛ بالا کشیدن . خوردن . تفریطکردن .