کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیزی
لغتنامه دهخدا
حیزی . (حامص ) حالت حیز. نامردی و مخنثی . (برهان قاطع). نامردی . مخنثی . هیزی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
حیزی و دزدی
فرهنگ گنجواژه
نادرستی، خلاف کاری، فساد.
-
دٌزی و هیزی،دزدی حیزی
لهجه و گویش تهرانی
نادرستی،خلافکاری
-
واژههای همآوا
-
هیزی
لغتنامه دهخدا
هیزی . (حامص ) قحبگی . رجوع به هیز شود.
-
جستوجو در متن
-
دلگی
فرهنگ فارسی معین
(دَ لِ) (حامص .) (عا.) 1 - دله بودن . 2 - چشم چرانی ، حیزی .
-
بغایی
لغتنامه دهخدا
بغایی . [ ب َ ] (حامص ) بغا بودن . هیزی . حیزی : نه هم آن مردمان چنین گویندکه بغایی طریق ما باشد.مسعودسعد (دیوان چ 1 ص 109).
-
زوباغ
لغتنامه دهخدا
زوباغ . (اِخ ) نام حیزیست که بنای مخنثی نهاد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 242). نام کسی است که حیزی و مخنثی را او بنا نهاد و ازو زاییده شد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حیزی که بنای مخنثی نهاد. (فرهنگ رشیدی ) : زوباغ وقف کرده بر آن مرزت کیر خر ...
-
دولی
لغتنامه دهخدا
دولی . (حامص ) (از: دول + یای مصدری ) حیله بازی و بی شرمی و بدسرشتی . حیزی . هیزی . مخنثی . بغایی . (یادداشت مؤلف ). دغابازی . (شرفنامه ٔ منیری ). مکر و فریب . (آنندراج ). فریب و مکر و حیله . (ناظم الاطباء) : همان که بودی از این پیش شادگونه ٔ من کنو...
-
بغض
لغتنامه دهخدا
بغض . [ ب ُ ] (ع اِمص ) دشمنی و خصومت و عداوت و کینه . (ناظم الاطباء). دشمنی و عداوت . (فرهنگ نظام ). دشمنی . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). نفرت . خلاف حب . (اقرب الموارد). کین . دشمنانگی : هرآنکس که در دلش بغض علی است از او خوارتر درجهان...
-
انتقال
لغتنامه دهخدا
انتقال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از جایی بجایی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مجمل اللغه ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). از جایی بجایی بگشتن . (از اقرب الموارد). از جایی بجایی رفتن . (غیاث اللغات ). از جایی بجایی رفتن و نقل نمودن .(آنندراج )....
-
حیز
لغتنامه دهخدا
حیز. (اِ) هیز. نامرد. ملوط. مخنث . (ناظم الاطباء). عباس اقبال در حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چنین آرد: در نسخه ٔ نخجوانی آمده : هیز مخنث را و بغاء را گویند و حیز نیز گویند. اما بزبان پهلوی حرف حاء کم آید، و بزبان پهلوی دول را هیز گویند.و در نسخه ٔ سعید نفیسی ...
-
حرکت
لغتنامه دهخدا
حرکت . [ ح َ رَ ک َ ] (ع مص ) حَرَکة. جنبش . جنبیدن . مقابل سکون ، آرام ، آرامیدن ، درنگ . تحشحش . حشحشة. کون . ذماء. تقتقة. رکضت . نهضت . مور. تمور. تکان . تکان خوردن . سید جرجانی گوید: حرکت اشغال حیزی است پس از حیزی . و هم او گوید: حرکت خروج از قوه...