کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیران و واله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیران و واله
فرهنگ گنجواژه
سرگشته.
-
واژههای مشابه
-
حَيْرَانَ
فرهنگ واژگان قرآن
سرگردان
-
حیران شدن
واژگان مترادف و متضاد
سرگشتهشدن، متحیر شدن، حیرتزده گشتن، سرگردانشدن، مبهوت گشتن، مات شدن، هاجوواج شدن
-
حیران کردستانی
لغتنامه دهخدا
حیران کردستانی . [ ح َ ن ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) از معاصران مؤلف مجمعالفصحاء است . نام او با اندکی از اشعار وی در آن کتاب آمده است .
-
حیران ماند
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتارَ
-
جستوجو در متن
-
محو و مات
لغتنامه دهخدا
محو و مات . [ م َح ْ وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع است . از خود بیخود. واله و حیران و مبهوت .- محو و مات جمال کسی شدن ؛ شیفته و حیران جمال شدن .- محو و مات شدن ؛ از خود بیخود شدن . واله و حیران و مبهوت شدن .
-
اهوار
لغتنامه دهخدا
اهوار. [ اَهَْ ] (ص ) حیران و واله و شیفته . (برهان ) (هفت قلزم ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). حیران و شیفته . (انجمن آرا). واله و حیران . (شعوری ) : در راه خدا مگو که رهوار بماندبگذشت و ازو بس در شهوار بماندحق جو حق دید خلق حیران ماندندشط رفت ببحرخ...
-
واله شدن
لغتنامه دهخدا
واله شدن . [ ل ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شیفته شدن : فاعل آن سرخ و زرد کیست چه گوئی ای شده بر قول خویش واله و مفتون . ناصرخسرو.گاه بر فرزندگان چون بیدلان واله شویم گه ز عشق خانمان چون عاقلان پژمان شویم . سنائی .آن رسول اینجا رسید و شاه شدواله اندر قدر...
-
واله
فرهنگ نامها
(تلفظ: vāleh) (عربی) عاشق بی قرار ، شیفته و مفتون ؛ حیران ، سرگشته ، مبهوت ؛ (در حالت قیدی) در حال شیفتگی .
-
واله
لغتنامه دهخدا
واله . [ ل ِه ْ ] (ع ص ) حیران و بی خود و سرگشته از افراط در عشق و محبت . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ). شیفته و سرگشته در عشق . مفتون . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عاشق . (ناظم الاطباء). بسیار اندوهگین نزدیک به جنون و حیران از شدت وجد. (...
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) محمود (میرزا... خان ) فسائی ، متخلص به نعمت ، از شاعران قرن سیزدهم هجری قمری متولد در 1271 هَ . ق . و از حکام شهر فسا بوده است و دیوان اشعاری دارد، او راست :حرباصفت آفتاب رخشان در وصف تو واله است و حیران در وصف دهان نوشخندت ...
-
کلاف
لغتنامه دهخدا
کلاف . [ ک َ ] (اِ) کلاو. کلافه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). کلافه ، کلابه . ریسمان پیچیده ٔ گرد دوک . نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یا رب این شهرچه شهری است که صد یوسف دل به کلافی بفروشند و خریداری نیست . (یادداشت ...
-
هاژ
لغتنامه دهخدا
هاژ. (ص ) بد و زشت . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حیران . سرگشته . متحیر. واله و درمانده . (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ اسدی ) : همه دعوی کنی و خایی ژاژدر همه کارها حقیری و هاژ. ابوشکور. || بر یک جای ...