کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حیران
/heyrān/
معنی
سرگشته؛ سرگردان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آسیمه، آسیمهسر، بیقرار، خیره، درمانده، سرگردان، سرگشته، شیفته، فرومانده، گیج، مبهوت، متحیر، مدهوش، مردد، واله، هاجوواج، حیرتزده
دیکشنری
awe-struck, dizzy, open-mouthed, perplexed
-
جستوجوی دقیق
-
حیران
واژگان مترادف و متضاد
آسیمه، آسیمهسر، بیقرار، خیره، درمانده، سرگردان، سرگشته، شیفته، فرومانده، گیج، مبهوت، متحیر، مدهوش، مردد، واله، هاجوواج، حیرتزده
-
حیران
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (ص .) سرگردان ، سرگشته .
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . (ع ص ) (عقرب الَ ...) سرمای سخت بدان جهت که گزند میرساند کره اشتران را. (ناظم الاطباء). عقرب زمستان که گزند میرساند شتربچه ها را. (اقرب الموارد).
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان . درپانزده هزارگزی شمال خاور شوسه ٔ همدان بملایر. دارای 580 تن سکنه است . محصولاتش غلات ، لبنیات و انگور است . اهالی به کشاورزی ، گله داری ، صنایع دستی زنان و قالی بافی گذران ...
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا شهرستان اردبیل در مسیر شوسه ٔ آستارا به اردبیل دارای 2200 تن سکنه است . محصولاتش غلات و حبوبات . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. دارای راه شوسه است و یک باب دبستان دارد. (محل سکنای ا...
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. در 12هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. دارای 233 تن سکنه است . محصولاتش غلات . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . [ ح َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان خرمشهر است . این دهستان از هفت قریه کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3500 تن است . قراء مهم دهستان حیران عبارتند از: دربند که باختر خرمشهر واقع و جمعیت آن در حدود 600 تن میباشد. (...
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . [ ح َ ] (ع ص ) مرد سرگشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرومانده . (آنندراج ). ج ، حَیاری ̍، حُیاری ̍. (منتهی الارب ). مؤنث آن حَیری ̍ است . (اقرب الموارد) : در طریق کعبه ٔ جان ساکنان سدره راهمچو عقل عاشقان سرمست و حیران دیده اند. خاقانی ...
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . [ ح َ ی َ ] (ع مص ) حیر. حیرة. حَیر. بسوی چیزی دیده سرگشته شدن . (منتهی الارب ). بسوی چیزی نظر افکندن و از خود بیخود شدن . (اقرب الموارد). || ندانستن و جاهل شدن راه صواب را. || گم کردن راه . || گرد برگشتن آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ر...
-
حیران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حَیران] heyrān سرگشته؛ سرگردان.
-
حیران
واژهنامه آزاد
حیران:هیران یا هئران ، آبادی کوهستانی و ییلاقیِ بسیار زیبای شهرستان آستارا که در سی کیلومتری راه آستارا به اردبیل قرار دارد .هیران در اصل و در زبان بومی تالشی به معنای ابرزار یا مه زار و مه آلود میباشدو از دو واژه ی« هر» یا «هیر» به معنای ابر و مه، و...
-
واژههای مشابه
-
حَيْرَانَ
فرهنگ واژگان قرآن
سرگردان
-
حیران شدن
واژگان مترادف و متضاد
سرگشتهشدن، متحیر شدن، حیرتزده گشتن، سرگردانشدن، مبهوت گشتن، مات شدن، هاجوواج شدن
-
تخت حیران
لغتنامه دهخدا
تخت حیران . [ ت َ ت ِ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی است در حوالی تفت که جایی است در یزد. (بهار عجم ) (آنندراج ) : از لاله و گل چو طفل معجم بابا خندان همیشه خرم قرص مه و خور که برتر آمداز کوه تنور او برآمدهر جا جبلی است تا بدخشان از حیرتیان تخت حیران .محسن تا...