کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیدری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نعمتی، حیدری
لهجه و گویش تهرانی
دو طایفه رقیب.حیدر حیدر حیدر،ما دعوا داریم حیدر
-
بیگ زاده حیدری
لغتنامه دهخدا
بیگ زاده حیدری . [ ب َ / ب ِ دَ ح َ دَ ] (اِخ ) رجوع به بیک زاده ... شود.
-
حیدری و نعمتی
فرهنگ گنجواژه
درگیری فرقهای.
-
جستوجو در متن
-
حیدر حیدر
لهجه و گویش تهرانی
رجز خوانی دعوای حیدری و نعمتی
-
زوییدن
واژهنامه آزاد
ادعا کردن از فرهنگ دکتر حیدری ملایری
-
چادرسیاه
لغتنامه دهخدا
چادرسیاه . [ دَ / دُ ] (اِ مرکب ) روپوش سیاه . حجاب سیاه : طَلْس ؛ چادر سیاه . (منتهی الارب ). || خیمه ٔ سیاه رنگ . سیاه چادر. چادر بلوچی . (تربت حیدری خراسان ). خانه ٔ سیاه . (تربت حیدری ).
-
حیدرقطب الدین
لغتنامه دهخدا
حیدرقطب الدین . [ ح َ دَ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) از عرفای معروف ایران (متوفی 618 هَ . ق .) که تربت حیدری بمناسبت آرامگاه وی بدین نام خوانده شده و طایفه ٔ حیدری (مقابل نعمتی ) بدو منسوب است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نعمتی
لغتنامه دهخدا
نعمتی . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) منسوب به شاه نعمت اﷲ ولی ماهانی کرمانی . پیرو شاه نعمت اﷲ ولی . رجوع به نعمةاﷲ ولی (شاه ...) شود.- نعمتی و حیدری ؛ نام دوفرقه ٔ غوغا که در غالب شهرهای ایران بوده اند. فرقه ٔنعمتی پیروان شاه نعمةاﷲ ولی بوده اند و فرقه ٔ حید...
-
پشت آسمان
لغتنامه دهخدا
پشت آسمان . [ پ ُ ] (اِخ ) نام موضعی در جنوب غربی سبزوار و مغرب کلاچاه بنواحی تربت حیدری .
-
جام ده منی
لغتنامه دهخدا
جام ده منی . [ م ِ دَهَْ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رطل گران : دمه گذشت و بجز جام ده منی نکشیم می از لب خم و نقل از لب نگار چشیم . حسن دهلوی (از آنندراج ).جام حیدری . جام یکمنی . (آنندراج ). رجوع به جام حیدری و جام یکمنی شود.
-
چادر عبایی
لغتنامه دهخدا
چادر عبایی . [ دَ / دُ رِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تربت حیدری ، چادِر عَبائی .چادری که از پارچه ٔ ابریشمی سیاه رنگ بر سر کنند.
-
ستهی
لغتنامه دهخدا
ستهی . [ س َ ت َ هی ی ] (ع ص ) آنکه همواره از پس قوم رود. (منتهی الارب ). رجوع به ستیهی شود. در تاج العروس آرد: سُتَیهی و صواب سَیْتهی بر وزن حیدری چنانکه نص فراء است بخط صاغانی .
-
درکه
لغتنامه دهخدا
درکه . [ دَ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 15 هزارگزی شمال گهواره و نزدیک به خلیفه ها. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . اهالی این ده از تیره ٔ سادات حیدری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
صرصرصفت
لغتنامه دهخدا
صرصرصفت . [ ص َ ص َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) همانند باد صرصر. تند و تیز : صرصرصفت در صفدری ، تیغش چو تیغ حیدری بر سینه ٔدیو و پری ، از خلد ابرار آمده .خاقانی .
-
ضمیر
لغتنامه دهخدا
ضمیر. [ ض َ ] (اِخ ) تقی الدین . شاعر ایرانی . نخست شغل حلوافروشی داشت ، سپس بهندوستان رفت و توانگر گشت . این بیت او راست :بیستون را چون در خیبر به زور تیشه کندعشق رنگ حیدری بر بازوی فرهاد بست .(از قاموس الاعلام ترکی ).