کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیا كردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیا كردن
دیکشنری فارسی به عربی
استحياء
-
واژههای مشابه
-
طین حیا
لغتنامه دهخدا
طین حیا. [ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورتیست از طین خیا. رجوع به طین بلد مصطکی شود.
-
گل حیا
لغتنامه دهخدا
گل حیا. [ گ ِ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است که به عربی طین بلدالمصطکی گویند و آن سفید به سیاهی مایل میباشد. سوختگی آتش را نافع است . (برهان ) (آنندراج ).
-
بی حیا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bihayā ۱. بیشرم؛ بیآزرم.۲. گستاخ.
-
اصل حیا
لغتنامه دهخدا
اصل حیا. [ اَ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همان ابوالحیا. کذا فی القنیة. (مؤید الفضلا).
-
بی حیا
لغتنامه دهخدا
بی حیا. [ ح َ ] (ص مرکب ) بی شرم و گستاخ و آنکه در ارتکاب کارهای زشت منفعل میشود. (ناظم الاطباء). وقیح . وقاح . سخت روی . سترگ . پررو. صفیق . بی شرم . بی چشم و رو. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بی حیا
دیکشنری فارسی به عربی
کومة , مخل بالآداب
-
با حیا
لهجه و گویش تهرانی
حیا دار
-
بی حیا
لهجه و گویش تهرانی
پُر رو
-
بی حیا
لهجه و گویش تهرانی
بی آبرو
-
حیا کرد از
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَشَمَ مِنْ
-
شرم و حیا
فرهنگ گنجواژه
آزرم.
-
حجب و حیا
فرهنگ گنجواژه
ادب، اخلاق، شرم.
-
حیا و آبرو
فرهنگ گنجواژه
حیا