کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیاض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حیاض
/hiyāz/
معنی
= حوض
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیاض
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) جِ حوض .
-
حیاض
لغتنامه دهخدا
حیاض . (ع اِ) ج ِ حوض ، به معنی جایی که برای آب سازند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) : و ریاض از غایت طراوت و نضارت تازه و خندان و حیاض بعد از بستگی و تشنگی سیراب و گشاده عنان . (جهانگشای جوینی ). رجوع به حوض شود.
-
حیاض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَوض] [قدیمی] hiyāz = حوض
-
واژههای مشابه
-
الدفاع عن حياض الإسلام
دیکشنری عربی به فارسی
دفاع از حريم اسلام
-
الذود عن حياض الإسلام
دیکشنری عربی به فارسی
دفاع از حريم اسلام
-
جستوجو در متن
-
دفاع از حریم اسلام
دیکشنری فارسی به عربی
الدفاع عن حياض الإسلام ، الذود عن حياض الإسلام
-
حوض
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) آبگیر، تالاب . ج . حیاض .
-
غتیم
لغتنامه دهخدا
غتیم . [ غ ُ ت َ ] (ع اِ) حیاض غُتیم ؛ کنایه از مرگ . (منتهی الارب ). لقب الموت ، و فی المثل : «اورَدَه حیاض غتیم ». (اقرب الموارد).
-
حسن نقاش
لغتنامه دهخدا
حسن نقاش . [ ح َ س َ ن ِ ن َق ْ قا ] (اِخ ) ابن احمد اصفهانی معروف به جلال نقاش . او راست : حیاض الواردین . (ذریعه ج 7 ص 124). و رجوع به جلال نقاش شود.
-
امدان
لغتنامه دهخدا
امدان . [ اِ م ِدْ دا ] (ع اِ) آب که بر روی زمین باشد. (از معجم البلدان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || آب نمک یا آب شور. (از اقرب الموارد). آب سخت شور. (مؤید الفضلا) (آنندراج ). از زیدالخیل است : فاصبحن قداقهین عنی کما اَبت حیاض الامدان الظماء ا...
-
علی طندتایی
لغتنامه دهخدا
علی طندتایی . [ ع َ ی ِ طَ دِ ] (اِخ ) ابن محمدبن سالم طندتایی ازهری . شاعر بود. او راست : سلسلة سلسلیة و حیاض رحیقیة و نفاس مسکیة فی نظم العروسیة، که در بیست و یکم جمادی الاولای سال 1304 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین از فهرست...
-
کودره
لغتنامه دهخدا
کودره . [ ک َ دَ رَ / رِ ] (اِ) مرغ آبی باشد کوچک و در آب تیز نشیند، بزرگتر را از اوسوک دم خوانند و کوچکتر را خشنسار. (صحاح الفرس ). مرغی است کبود که در آب باشد. (معیار جمالی تألیف شمس فخری چ دانشگاه ص 436). نوعی از مرغابی باشد که مکان درآب سازد. گو...
-
مدرس
لغتنامه دهخدا
مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) محمدعلی بن محمد طاهربن نادر محمد تبریزی معروف به مدرس ، از دانشمندان و مؤلفان متأخر است . تألیفات او بدین شرح است : 1- حیاض الزلائل فی ریاض المسائل . 2- الدر الثمین أو دیوان المعصومین . 3- ریحانة الادب فی تراجم المعر...