کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حیات
/hayāt/
معنی
۱. زیستن؛ زنده بودن.
۲. [مقابلِ ممات] زندگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بود، تعیش، جان، زندگانی، زندگی، زیست، طول عمر، عمر ≠ ممات
برابر فارسی
زندگ
دیکشنری
life
-
جستوجوی دقیق
-
حیات
فرهنگ نامها
(تلفظ: hayāt) (عربی) زندگی ، زیست .
-
حیات
واژگان مترادف و متضاد
بود، تعیش، جان، زندگانی، زندگی، زیست، طول عمر، عمر ≠ ممات
-
حیات
فرهنگ واژههای سره
زندگ
-
حیات
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . حیاة ] 1 - (مص ل .) زنده بودن . 2 - (اِمص .) زندگانی .
-
حیات
لغتنامه دهخدا
حیات . [ ح َ ] (ع اِمص ) عمر. زیست . زندگی . مقابل ِ ممات . زندگانی . (آنندراج ) : کی باشدت نجات ز صفرای روزگارتاباشدت حیات ز خضرای آسمان . خاقانی .و جاودانی و دوباره از صفات اوست و با لفظ دادن و یافتن مستعمل . (آنندراج ) : از داغ تازگی جگر پاره پاره...
-
حیات
لغتنامه دهخدا
حیات . [ ح َی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ حیة. مارها. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به حیة شود. || کرمان دراز بزرگ که در امعاءالدقاق افتد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کرمهای دراز. (غیاث ). || (اِخ ) ستاره ها که مابین فرقدین و بنات نعش اند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
حیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حَیاة و حَیوٰة] hayāt ۱. زیستن؛ زنده بودن.۲. [مقابلِ ممات] زندگی.
-
حیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَیَّة] [قدیمی] hayyāt = حیه۱
-
حیات
دیکشنری فارسی به عربی
حياة
-
واژههای مشابه
-
عرض حیات
لغتنامه دهخدا
عرض حیات . [ ع َ ض ِح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به خوبی و خوشی گذشتن ایام زندگانی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : از آب زندگی به شراب التفات کن از طول عمر صلح به عرض حیات کن .میرزا صائب (از آنندراج ).
-
کله حیات
لغتنامه دهخدا
کله حیات . [ ک ُ ل ِ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیره است که در بخش گیلان شهرستان شاه آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
آب حیات
فرهنگ واژههای سره
جان فزا، زیست آب، آب زندگ
-
تجدید حیات
فرهنگ واژههای سره
باززیست
-
wildlife
حیات وحش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] همۀ موجودات گیاهی و جانوری که در محیط طبیعی، بدون مداخلۀ انسان، زندگی میکنند