کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حیا
/hayā/
معنی
شرم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آزرم، حجب، خجلت، شرمساری، شرم، عار
۲. ملاحظه
۳. باران، مطر
برابر فارسی
آزرم، شرم
دیکشنری
embarrassment, inhibition, modesty
-
جستوجوی دقیق
-
حیا
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزرم، حجب، خجلت، شرمساری، شرم، عار ۲. ملاحظه ۳. باران، مطر
-
حیا
فرهنگ واژههای سره
آزرم، شرم
-
حیا
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - باران . 2 - فراخی سال .
-
حیا
لغتنامه دهخدا
حیا. [ ح َ ] (از ع ، اِ) فراخی سال و حال . || باران . و بمد آخر [ حیاء ] نیز آمده . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). باران بهاری . (دهار). باران که زمین زنده کند. (مهذب الاسماء). || گیاه از آنجا که از باران ناشی میشود. || پیه و روغن . (اقرب الموارد). ||...
-
حیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حیاء] hayā شرم.
-
واژههای مشابه
-
طین حیا
لغتنامه دهخدا
طین حیا. [ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورتیست از طین خیا. رجوع به طین بلد مصطکی شود.
-
گل حیا
لغتنامه دهخدا
گل حیا. [ گ ِ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است که به عربی طین بلدالمصطکی گویند و آن سفید به سیاهی مایل میباشد. سوختگی آتش را نافع است . (برهان ) (آنندراج ).
-
بی حیا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bihayā ۱. بیشرم؛ بیآزرم.۲. گستاخ.
-
اصل حیا
لغتنامه دهخدا
اصل حیا. [ اَ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همان ابوالحیا. کذا فی القنیة. (مؤید الفضلا).
-
بی حیا
لغتنامه دهخدا
بی حیا. [ ح َ ] (ص مرکب ) بی شرم و گستاخ و آنکه در ارتکاب کارهای زشت منفعل میشود. (ناظم الاطباء). وقیح . وقاح . سخت روی . سترگ . پررو. صفیق . بی شرم . بی چشم و رو. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بی حیا
دیکشنری فارسی به عربی
کومة , مخل بالآداب
-
حیا كردن
دیکشنری فارسی به عربی
استحياء
-
با حیا
لهجه و گویش تهرانی
حیا دار
-
بی حیا
لهجه و گویش تهرانی
پُر رو