کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حک شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حک شدن
مترادف و متضاد
تراشیده شدن، کنده شدن، نقر کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حک شدن
واژگان مترادف و متضاد
تراشیده شدن، کنده شدن، نقر کردن
-
واژههای مشابه
-
حک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حکاکی کردن، نقش انداختن، کندن، کندهکاری کردن، نقر کردن ۲. سودن، ساییدن، تراشیدن، محو کردن
-
حک عنوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← حک
-
حک بالا
لغتنامه دهخدا
حک بالا. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک ، واقع در شانزده هزارگزی شمال آستانه و هشت هزارگزی راه مالرو عمومی . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری . دارای 473 تن سکنه میباشدو از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، بنشن ، چ...
-
حک پایین
لغتنامه دهخدا
حک پایین . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کزازبالا بخش سربند شهرستان اراک واقع در 16هزارگزی شمال آستانه و هشت هزارگزی راه مالرو عمومی . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری . دارای 582 تن سکنه میباشد. از چشمه ٔ حک بالا مشروب میشود. محصولاتش غلات ، بنشن ...
-
حک کردن
لغتنامه دهخدا
حک کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محو کردن . سودن : عارفان خال سویدا را ز دل حک میکننداینقدر ای ساده دل نقش و نگار خانه چیست .صائب .
-
حک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اقطع , حک
-
حک و اصلاح
لغتنامه دهخدا
حک و اصلاح . [ ح َک ْ ک ُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) حذف و تغییر کلمه یا کلماتی در عبارت که با آن حذف و تغییر، عبارت شیواتر و رساتر گردد.
-
حک و اصلاح
فرهنگ گنجواژه
اصلاح کردن.
-
جستوجو در متن
-
محویت
لغتنامه دهخدا
محویت . [ م َح ْ وی ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) حالت محو شدن و ابطال و حک و نسخ . (ناظم الاطباء). محوشدگی .
-
شودن
لغتنامه دهخدا
شودن . [ دَ ] (مص ) بمعنی شدن . (برهان ). رفتن و روانه شدن . کوچ کردن . || مردن . (از ناظم الاطباء). || فارغ گشتن . || بردن . || رفع کردن . || برداشتن . || محو کردن . || حک کردن و تراشیدن . || کم شدن . (ناظم الاطباء). از بین رفتن : گفتا نزدم بتی بدیع...
-
ارشاش
لغتنامه دهخدا
ارشاش . [ اِ ](ع مص ) فراخ شدن زخم و پراکنده شدن خون آن . (منتهی الأرب ): ارشاش طعنة. || ارشاش سماء؛ خُرد باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). باران ریزه باریدن آسمان . (منتهی الأرب ). || ارشت الفصیل ؛ دم خود را خاریده ، دراز کرد شتربچه گردن را در هر دو ...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به «ابوالوفا». اوکسی است که کشته شدن عزّالدوله ٔ بختیاربن معزالدوله دیلمی ، با مشورت او و به فرمان عضدالدوله ٔ دیلمی ، صورت گرفته است . ابن اثیر در تاریخ کامل گوید: و اسر بختیار، و احضر عند عضدالدوله ، فلم یأذن ...