کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکیم و دوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حکیم و دوا
فرهنگ گنجواژه
معالجه، حکیم و دوا کردن، درمان.
-
واژههای مشابه
-
حکيم
دیکشنری عربی به فارسی
عاقل , دانا , بصير , بافراست , حکيم
-
حکیم باشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - تر. ] (ص مر.) پزشک ، رییس پزشکان .
-
حکیم اشراقی
لغتنامه دهخدا
حکیم اشراقی . [ ح َ م ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه حکمت اشراق داند. رجوع به حکمت اشراق شود.
-
حکیم ظهوری
لغتنامه دهخدا
حکیم ظهوری . [ ح َ ظُ ] (اِخ ) از شاعران تبریز است . این دو بیت از اوست :هنوز اول عشق است پرعتاب مکن بنای عشق مرا از ستم خراب مکن چه رشک میبری ایدل بکشتگان غمش تو هم بمقصد خود میرسی شتاب مکن .(مجمع الخواص ص 259 246)
-
حکیم آباد
لغتنامه دهخدا
حکیم آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 120 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
حکیم خان
لغتنامه دهخدا
حکیم خان . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به جنوب چوتفوال نزدیک مصب رود تجن بنواحی شمال غربی مرو.
-
حکیم خانی
لغتنامه دهخدا
حکیم خانی . [ ح َ ] (اِخ ) قصبه ای است کوچک واقع بر کنار خشک رودی در ولایت معمورةالعزیز در سنجاق ملاطیه در قضای آقچه طاغ به 55هزارگزی شمال غربی ملاطیه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
حکیم شاه
لغتنامه دهخدا
حکیم شاه . [ ح َ ] (اِخ ) عبدالحکیم . شاعری از مردم لاهور. او را تذکره ٔ شعرائی است حاوی شرح حال گویندگان معاصر خود او که در اورنگ آباد به سال 1175 هَ . ق . بنام «مردم دیده » بپایان برده است .
-
حکیم مشائی
لغتنامه دهخدا
حکیم مشائی . [ ح َ م ِ م َش ْ شا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه حکمت مشاء داند. رجوع به حکمت مشائی شود.
-
ذوالنون حکیم
لغتنامه دهخدا
ذوالنون حکیم . [ ذُن ْ نو ن ِ ح َ ](اِخ ) اوراست شرحی بر معمیات حسین بن محمد شیرازی .
-
مسجد حکیم
لغتنامه دهخدا
مسجد حکیم . [ م َ ج ِ دِ ح َ ] (اِخ ) از مساجد عهد شاه عباس دوم در اصفهان . رجوع به اصفهان شود.
-
ام حکیم
لغتنامه دهخدا
ام حکیم . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) ترازو. (مهذب الاسماء).
-
ام حکیم
لغتنامه دهخدا
ام حکیم . [ اُم ْ م ِ ح َ] (اِخ ) دختر اسدبن مغیره ٔ ثقفی از زنان امام محمد باقر (ع ) بوده است . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 70).