کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکیم ظهوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حکیم الملک
لغتنامه دهخدا
حکیم الملک . [ ح َ مُل ْ م ُ ] (اِخ ) علی بن حسن بن نظام الدین گیلانی . ازافاضل قرن یازدهم هجری است . او راست : 1- انوار الفصاحة و اسرارالبلاغة (البراعة) در شرح نهج البلاغة. و درآن شرح ابن میثم را تلخیص کرده و مطالبی از شرح ابن ابی الحدید بدان افزوده...
-
حکیم الهی
لغتنامه دهخدا
حکیم الهی . [ ح َ اِ لا ](اِخ ) میرزا شمس الدین حکیم الهی ثانی (1252 - 1336 هَ . ق .) پسر مرحوم میرزا محمدجعفر حکیم الهی لواسانی (متوفای 1298 هَ . ق .). تحصیلات وی در خدمت مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری بوده و در سبزوار و در سنه ٔ 1276 هَ . ق . از سبزوار...
-
حکیم باشی
لغتنامه دهخدا
حکیم باشی . [ ح َ ] (اِ مرکب ) رئیس اطباء دربار شاهی یا امیری . || خطاب و عنوانی که به لحاظ احترام بهر طبیبی میدادند.- امثال :حکیم باشی را دراز کنید ؛ گویند برای امیری ترک که شکم درد داشت ، طبیبی حاضر آوردند و اوتجویز حقنه کرد، امیر پرسید: حقنه چیست...
-
حکیم خان
لغتنامه دهخدا
حکیم خان . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به جنوب چوتفوال نزدیک مصب رود تجن بنواحی شمال غربی مرو.
-
حکیم خانی
لغتنامه دهخدا
حکیم خانی . [ ح َ ] (اِخ ) قصبه ای است کوچک واقع بر کنار خشک رودی در ولایت معمورةالعزیز در سنجاق ملاطیه در قضای آقچه طاغ به 55هزارگزی شمال غربی ملاطیه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
حکیم شاه
لغتنامه دهخدا
حکیم شاه . [ ح َ ] (اِخ ) عبدالحکیم . شاعری از مردم لاهور. او را تذکره ٔ شعرائی است حاوی شرح حال گویندگان معاصر خود او که در اورنگ آباد به سال 1175 هَ . ق . بنام «مردم دیده » بپایان برده است .
-
حکیم شاه
لغتنامه دهخدا
حکیم شاه . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن مبارک قزوینی . یکی از مشاهیر علما و اطباء از مردم قزوین از شاگردان ملاجلال الدین دوانی است و صاحب تآلیف کثیره است و از جمله : ترجمه ٔ حیات الحیوان دمیری بفارسی که آنرا بنام سلطان سلیم خان پادشاه عثمانی کرده است و نصیح...
-
حکیم کوچک
لغتنامه دهخدا
حکیم کوچک . [ ح َ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) محمدسعیدبن محمدسعید شریف قمی . از اکابر علمای امامیه و دارای تألیفاتی است . او راست : 1- اسرارالصنایع، که در صناعات خمسه ٔ قیاسیه منطق (برهان ، جدل ، شعر، مغالطه و خطابه ) است و در آن از صناعیه ٔ میرفندرسکی استمد...
-
حکیم مشائی
لغتنامه دهخدا
حکیم مشائی . [ ح َ م ِ م َش ْ شا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه حکمت مشاء داند. رجوع به حکمت مشائی شود.
-
حکیم نواز
لغتنامه دهخدا
حکیم نواز. [ ح َ ن َ ] (نف مرکب ) مربی حکماء. نوازنده ٔ حکیمان . || مربی شاعران . نوازنده ٔ شعراء : منم کریم ستای و توئی حکیم نواززهی سخا و سخن بر من و تو سهل و سلیم .سوزنی .
-
ذوالنون حکیم
لغتنامه دهخدا
ذوالنون حکیم . [ ذُن ْ نو ن ِ ح َ ](اِخ ) اوراست شرحی بر معمیات حسین بن محمد شیرازی .
-
نسخه ٔ حکیم
لغتنامه دهخدا
نسخه ٔ حکیم . [ ن ُ خ َ / خ ِ ی ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذپاره ای که طبیب بر آن نوع دوا و طریقه ٔ استعمال و دستور معالجت نویسد بیمار را. دستورالعمل طبیب مریض را. || در تداول ، کنایه از امر ناگزیر. کاری که از آن گزیری نیست . چیزی که تحصیلش ...
-
مسجد حکیم
لغتنامه دهخدا
مسجد حکیم . [ م َ ج ِ دِ ح َ ] (اِخ ) از مساجد عهد شاه عباس دوم در اصفهان . رجوع به اصفهان شود.
-
ام حکیم
لغتنامه دهخدا
ام حکیم . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) (جویریه ) دختر قارظبن خالد زن عبیداﷲبن عباس بن عبدالمطلب . از زنان فصیح عرب و دارای جمال و حسن ادب و شهامت بوده و شعر نیک می سروده است . رجوع به در منثور ص 55 و شاعرات عرب ص 178 و ریحانة الادب ج 6 ص 217 و الاصابة فی...
-
ام حکیم
لغتنامه دهخدا
ام حکیم . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) (مخزومیه ) از صحابیات و دختر حارث بن هشام مخزومی از رؤسای قریش و زن عکرمةبن ابی جهل بوده است و پلی که در نزدیکی شام بطرف حجاز ساخته شده و به قنطره ٔ ام حکیم معروف است بدو منتسب می باشد. وی در روز فتح مکه اسلام را ق...