کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکیم الهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حکیم الهی
لغتنامه دهخدا
حکیم الهی . [ ح َ م ِ اِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) متکلم . کلامی . آنکه قسمت ماوراءالطبیعه را داند.متأله . || که از عالم غیب و از حکمت کامله ٔ خدائی بهره مند است .
-
حکیم الهی
لغتنامه دهخدا
حکیم الهی . [ ح َ اِ لا ](اِخ ) میرزا شمس الدین حکیم الهی ثانی (1252 - 1336 هَ . ق .) پسر مرحوم میرزا محمدجعفر حکیم الهی لواسانی (متوفای 1298 هَ . ق .). تحصیلات وی در خدمت مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری بوده و در سبزوار و در سنه ٔ 1276 هَ . ق . از سبزوار...
-
حکیم الهی
دیکشنری فارسی به عربی
عالم ديني
-
واژههای مشابه
-
حکيم
دیکشنری عربی به فارسی
عاقل , دانا , بصير , بافراست , حکيم
-
حکيم
دیکشنری عربی به فارسی
کلمه پسونديست بمعني راه و روش و طريقه و جنبه و عاقل
-
حَکِيمُ
فرهنگ واژگان قرآن
همیشه محکم (محکم به معناي چيزي است که طوري درست شده که فساد و شکاف در آن پيدا نميشود) - حکيم يکي از اسماي حسناي الهي و از صفات فعل او است که از محکم کاري او در صنع عالم خبر ميدهد
-
علی حکیم
لغتنامه دهخدا
علی حکیم . [ ع َی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن محمد حسینی نجفی ، مشهور به حکیم . عالم در علم طب (1200 الی 1300 هَ . ق .). تولد و وفات او در نجف اشرف بوده است . وی از تلامذه ٔ صاحب الجواهر و شیخ مرتضی انصاری بوده است . او راست : 1 - حاشیه بر جواهر. 2 - حاشیه بر...
-
نیمه حکیم
لغتنامه دهخدا
نیمه حکیم . [ م َ / م ِ ح َ ] (ص مرکب ) نیمه طبیب : نیمه حکیم خطر جان و نیمه ملا خطر ایمان است . (یادداشت مؤلف ).
-
یحیی حکیم
لغتنامه دهخدا
یحیی حکیم . [ ی َح ْ یا ح َ ] (اِخ ) از منجمان بود و از آثار اوست : 1- تقویم السنة الشمسیة، که آغاز آن از دو ساعت وهشت دقیقه پس از غروب شب شنبه 24 رجب سال 1273 هَ .ق . است . 2- معرفة سنة الشمسیة، و آن جدولهای تطبیق سالهای شمسی و قمری است . (از معجم ا...
-
حکیم باشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - تر. ] (ص مر.) پزشک ، رییس پزشکان .
-
جنتوریس حکیم
لغتنامه دهخدا
جنتوریس حکیم . [ ج َ س ِ ح َ ] (اِخ ) در معجمات طبی در کلمه ٔ قنطوریون آرند که آن معرب جنتوریة باشد منسوب به جنتوریس حکیم و او نخستین کس است که این گیاه و خواص آنرا شناخته است . رجوع به بحرالجواهر (کلمه ٔ قنطوریون ) شود. و در مفردات ابن بیطار آمده : ...
-
جاماسب حکیم
لغتنامه دهخدا
جاماسب حکیم . [ ب ِ ح َ ] (اِخ )رجوع به جاماسب شود. نام دانشمندی است که گویند درخت کشمر، که به بلندی آن در عالم هیچ درختی نیست بدست او غرس شده است و نیز گویند: وی در کوسوی مدفون است .(نزهة القلوب ج 3 ص 143 و 153). مؤلف حبیب السیر آرد:وی شاگرد لقمان ...
-
حکیم اشراقی
لغتنامه دهخدا
حکیم اشراقی . [ ح َ م ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه حکمت اشراق داند. رجوع به حکمت اشراق شود.
-
حکیم ترمذی
لغتنامه دهخدا
حکیم ترمذی . [ ح َ م ِ ت َ / ت ِ م َ ] (اِخ ) محمدبن علی ، مکنی به ابی عبداﷲ. از مردم ترمذ. یکی از مشاهیر محدثین است . او راست : 1- الفروق . 2- عرس الموحدین . 3- غورالامور. 4- المناهی . 5- شرح الصلوة. 6- اثبات العلل الشرعیة. 7- ختم الولایة. و آنگاه ک...