کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکماء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حکماء
معنی
(حُ کَ) [ ع . ] (اِ.) ج . حکیم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حکماء
فرهنگ فارسی معین
(حُ کَ) [ ع . ] (اِ.) ج . حکیم .
-
حکماء
لغتنامه دهخدا
حکماء. [ ح ُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ حکیم . || فیلسوفان . کندایان . || طبیبان . || شاعران . || هم الذین یکون قولهم و فعلهم موافقاً للسنة. (تعریفات جرجانی ). رجوع به حُکَما شود.
-
جستوجو در متن
-
طلحه
لغتنامه دهخدا
طلحه . [ طَ ح َ ] (اِخ ) نسوی . از حکماء است . (ترجمه ٔ نزهةالارواح شهرزوری ج 2 ص 154).
-
حکیم
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) 1 - دانشمند. 2 - فیلسوف . 3 - طبیب . ج . حکماء.
-
طارنطینی
لغتنامه دهخدا
طارنطینی . [ رَ ] (اِخ ) طارنت . طارنطا. از بلاد یونان و مسقطالرأس ارخوطس ، یکی از حکماء شاگرد افلاطون . (قفطی ص 24).
-
ارخلاوس
لغتنامه دهخدا
ارخلاوس . [ اَ خ ِ وُ ] (اِخ ) یکی از حکماء که در صنعت کیمیا (زرسازی ) بحث کرده و بعمل اکسیر تام دست یافته است . (ابن الندیم ).
-
اولون
لغتنامه دهخدا
اولون . [ اَ ووَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اول . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حکماء متقدمین . (یادداشت مؤلف ).
-
پریاندر
لغتنامه دهخدا
پریاندر. [ پ ِ ] (اِخ ) نام جبار کورنت که از 625 تا 585 ق .م . فرمان رانده است . وی را یکی از حکماء سبعه ٔ یونان بشمار آرند.
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن یحیی جرجانی مسیحی ایرانی ، مکنی به ابوسهل . رجوع به ابوسهل مسیحی و الاعلام زرکلی و تاریخ حکماء الاسلام و طبقات الاطباء شود.
-
وجول
لغتنامه دهخدا
وجول . [ وُ] (ع اِ) پیران . (منتهی الارب ). پیرمردان . (ناظم الاطباء). شیوخ . (اقرب الموارد از قاموس ) (المنجد). || دانایان و علماء و حکماء. (ناظم الاطباء).
-
ابوالحسن الصیمری
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن الصیمری . [ اَ بُل ْ ح َ س َ نِص ْ ص َ م َ ] (اِخ ) از مشاهیر حکماء روزگار خود بوده است . (از ترجمه ٔ تتمه ٔ صوان الحکمه ).
-
اهل شرق
لغتنامه دهخدا
اهل شرق . [ اَ ل ِ ش َ ] (اِخ ) حکماء فرس که به دو اصل نور و ظلمت قائل بودند. رجوع به حکمت الاشراق ص 301 شود.
-
عشق اوسط
لغتنامه دهخدا
عشق اوسط. [ ع ِ ق ِ اَ / اُو س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشق حکماء و علماء است به تفکر و تعمق در صنع خدای متعال و حقایق موجودات . (از فرهنگ علوم عقلی ).
-
غوثاذیمون
لغتنامه دهخدا
غوثاذیمون . (اِخ ) (الَ ...) گروهی از حکماء او را معلم ادریس پیغمبر میدانند، و بقول بعضی وی «اغثاذیمون مصری » است و غوثاذیمون بمعنی خوشبخت و کامروا است . شهرستانی گوید: اغثاذیمون همان شیث است . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 2 شود.