کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حکایت
/hekāyat/
معنی
۱. داستان؛ سرگذشت.
۲. (اسم مصدر) نقل کردن خبر یا سخن از کسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افسانه، داستان، روایت، سرگذشت، سمر، قصه، نقل ≠ واقعیت
۲. ماجرا
برابر فارسی
داستان، سرگذشت
فعل
بن گذشته: حکایت داشت
بن حال: حکایت دار
دیکشنری
fable, fiction, narration, parable, relation, story, tale
-
جستوجوی دقیق
-
حکایت
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسانه، داستان، روایت، سرگذشت، سمر، قصه، نقل ≠ واقعیت ۲. ماجرا
-
حکایت
فرهنگ واژههای سره
داستان، سرگذشت
-
حکایت
فرهنگ فارسی معین
(حِ یَ) [ ع . حکایة ] 1 - (مص م .) نقل کردن مطلب یا داستانی . 2 - (اِ.) داستان ، سرگذشت ، قصه .
-
حکایت
لغتنامه دهخدا
حکایت . [ ح ِی َ ] (ع مص ) بازگفتن از چیزی . (صراح ). بازگفتن چیزی . بازگفتن گفتاری را. (منتهی الارب ). سخن نقل کردن . قول کسی را گفتن . سخن کسی بازگفتن . قول کسی را نقل کردن . نقل کردن . || شباهت داشتن . || نشان دادن از. || (اِ) داستان . دستان . || ...
-
حکایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حکایة، جمع: حِکایات] hekāyat ۱. داستان؛ سرگذشت.۲. (اسم مصدر) نقل کردن خبر یا سخن از کسی.
-
حکایت
دیکشنری فارسی به عربی
حکاية , قصة
-
واژههای مشابه
-
حکایت داشتن
واژگان مترادف و متضاد
حاکیبودن، دلالت کردن، اشارت داشتن، خبر دادن
-
حکایت کردن
واژگان مترادف و متضاد
داستانسرایی کردن، روایت کردن، سرگذشتگفتن، قصه گفتن، قصهگویی کردن، نقل کردن، نقالی کردن
-
هفت حکایت
لغتنامه دهخدا
هفت حکایت . [ هََ ح ِی َ ] (اِ مرکب ) کنایه از خواص هفت اندام است ، یعنی هر یک چه خاصیت دارند و به چه کار می آیند. (برهان ).
-
حکایت کردن
لغتنامه دهخدا
حکایت کردن . [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقل کردن . حدیث کردن . قصه کردن . یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذردنتوانم که حکایت کنم الا بحضور. سعدی .یکی از بزرگان اهل تمیزحکایت کند ز ابن عبدالعزیز. سعدی .این حکایت که میکند سعدی بس بخواهند در ...
-
حکایت گفتن
لغتنامه دهخدا
حکایت گفتن .[ ح ِ ی َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حکایت کردن : کمال حسن وجودت بوصف راست نیایدمگر هم آینه گوید چنانکه هست حکایت . سعدی .حکایت بر مزاج مستمع گوی .(گلستان ).
-
حکایت گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
خرافة
-
حکایت اخلا قی
دیکشنری فارسی به عربی
خرافة