کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حکام
/hokkām/
معنی
= حاکم
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. فرمانروایان، حاکمان ≠ رعایا
۲. فرمانداران
۳. استانداران
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حکام
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرمانروایان، حاکمان ≠ رعایا ۲. فرمانداران ۳. استانداران
-
حکام
فرهنگ فارسی معین
(حُ کّ) [ ع . ] (اِ.) جِ حاکم ؛ فرمانروایان ، ولات ، استانداران .
-
حکام
لغتنامه دهخدا
حکام . [ ح َک ْ کا ] (اِخ ) ابن سلم کنانی . محدث و ثقه است .
-
حکام
لغتنامه دهخدا
حکام . [ ح ُک ْ کا ] (اِخ ) حکام عرب در جاهلیت پانزده تن بوده اند؛ اکثم بن صیفی . حاجب بن زراره . اقرع بن حابس . ربیعةبن مخاشن . ضمرةبن ابی ضمره تمیمی . عامربن ضرب . غیلان بن سلمةالقیسی . عبدالمطلب . ابوطالب . عاص بن وائل . علأبن حارثه قریشی . ربیعة...
-
حکام
لغتنامه دهخدا
حکام . [ ح ُک ْ کا ] (ع اِ) ج ِ حاکم . حاکمان . حاکمین . فرمانفرمایان . فرمانروایان . داوران .
-
حکام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاکم] hokkām = حاکم
-
واژههای مشابه
-
حُکَّامِ
فرهنگ واژگان قرآن
حاکمان
-
واژههای همآوا
-
حُکَّامِ
فرهنگ واژگان قرآن
حاکمان
-
جستوجو در متن
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) ابن ابی ضمرة تمیمی . یکی ازپانزده تن حکام عرب به جاهلیت . رجوع به حکام شود.
-
پرتور
لغتنامه دهخدا
پرتور. [ ] (اِ)عنوان حکام بزرگ روم قدیم بود و مفهوم آن در زبان لاتین رئیس حکام است . از سال 364 ق .م . این عنوان به حاکمی که به امور قضائی میپرداخت انحصار یافت و پس از آن بر حکام دیگر نیز اطلاق شد. (ترجمه ٔ تمدن قدیم ).
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (ص ) لقب حکام ولایت سند. (آنندراج ).
-
اوغر
لغتنامه دهخدا
اوغر. [ اَ غ َ ](اِ) مجمع پادشاهان و حکام و اشراف . مجمع و محفل سلاطین و اشراف و حکام و اکابر. || جایی که باد بسیار میوزد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ).