کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حِمَارِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حِمَارِ
فرهنگ واژگان قرآن
الاغ
-
واژههای مشابه
-
حمار
واژگان مترادف و متضاد
الاغ، خر، درازگوش ≠ بقر، گاو، گوساله
-
حمار
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) خر، ج . حمیر.
-
حمار
لغتنامه دهخدا
حمار. [ ح َ مارر ] (ع اِ) ج ِ حَمارّة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمارة شود.
-
حمار
لغتنامه دهخدا
حمار. [ ح ِ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) لقب اسود عنسی کذاب بود که دعوی پیغمبری کردو خری سیاه و تعلیم یافته داشت و به آن میگفت که پروردگار خود را سجده کن ، آن خر بسجده میافتاد و به او میگفت از سجده بنشین ، آن می نشست . (از منتهی الارب ).
-
حمار
لغتنامه دهخدا
حمار. [ ح ِ ] (اِخ ) ابن مالک یا مویلع. مردی بود از طایفه ٔ عاد که چهل سال مسلمان و اهل کرم و جود و بخشش بود. ده فرزند داشت که برای شکار بیرون رفتند و صاعقه ٔ آسمانی آنان راهلاک کرد و بدنبال این حادثه آن مرد، کافر شد و گفت :من خدایی را که فرزندان من ...
-
حمار
لغتنامه دهخدا
حمار. [ ح ِ ] (اِخ ) مروان بن محمدبن مروان الحکم . چهاردهمین و آخرین خلفای اموی . رجوع به مروان شود.
-
حمار
لغتنامه دهخدا
حمار. [ ح ِ ] (ع اِ) خر. (منتهی الارب ). حیوان اهلی معروفی است و قسمی از آن وحشی است و آنرا حمار وحش خوانند. الاغ . درازگوش : نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بیطعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو.سر ز کمند خرد چگونه کشم فضل خرد داد بر حمار مرا. نا...
-
حمار
دیکشنری عربی به فارسی
خر , الا غ , ادم نادان و کند ذهن , کون , ادم نادان وکودن , الا غ نر , خر نر , ادم کله خر
-
حمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: حَمیر] (زیستشناسی) hemār = خر١
-
حمار
واژهنامه آزاد
(حُمّار) يعني آهسته ،به آهستگي
-
ظهر حمار
لغتنامه دهخدا
ظهر حمار. [ ظَ رُ ح ِ ] (اِخ ) دهی است بین نابلس و بیسان که گویند قبر بنیامین برادر یوسف آنجاست .
-
مروان حمار
لغتنامه دهخدا
مروان حمار. [ م َرْ ن ِ ح ِ ] (اِخ ) لقب مروان بن محمد آخرین ازبنی امیه است . رجوع به مروان (ابن محمدبن ...) شود.
-
حمار وحشی
لغتنامه دهخدا
حمار وحشی . [ ح ِ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گورخر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و گورخر شود.