کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حِزْبَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حِزْبَ
فرهنگ واژگان قرآن
جماعت - جماعتي که يک نوع فشردگي داشته باشند
-
واژههای مشابه
-
حزب
واژگان مترادف و متضاد
۱. باند، جمع، دسته، عده، فرقه، تشکیلات سیاسی، گروه ۲. بهره، حظ، نصیب
-
حزب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه ، دسته . 2 - هر یک از 120 جزو قرآن مجید.
-
حزب
لغتنامه دهخدا
حزب . [ ح َ ] (ع مص ) رسیدن چیزی به کسی . رسیدن کار سخت که اندوهناک گرداند. (از منتهی الارب ). کاری رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دشوار شدن چیزی بر کسی و فشردن او را. سخت شدن . حزابة.
-
حزب
لغتنامه دهخدا
حزب . [ ح ِ ] (ع اِ) گروه . (ترجمان عادل ) دسته . (منتهی الارب ). گروه مردم . (غیاث ). ثلة. (دهار). حزبة. حِزق . فوج . فرقة. ج ، احزاب . (منتهی الارب ). || جمعی از کفار که متفق شده ، به حرب رسول (ص ) آمدند. و آن حرب را «غزوه ٔ احزاب » نامند. || یاران...
-
حزب
لغتنامه دهخدا
حزب . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حازب . (منتهی الارب ). || ج ِ حزیب . (منتهی الارب ).
-
حزب
دیکشنری عربی به فارسی
قسمت , بخش , دسته , دسته همفکر , حزب , دسته متشکل , جمعيت , مهماني , بزم , پارتي , متخاصم , طرفدار , طرف , يارو , مهماني دادن يارفتن
-
حزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَحزاب] hezb ۱. هریک از قسمتهای چهارگانۀ هر جزء قرآن.۲. (سیاسی) گروهی از مردم که دارای مرام و مسلک معینی باشند.۳. [قدیمی] بهره و نصیب.۴. [قدیمی] گروه؛ دسته.
-
حزب
دیکشنری فارسی به عربی
حزب , طائفة , فئة ، حزب الاستقلال
-
حزب
واژهنامه آزاد
(زبان پاک) دسته، گروه، فراهماد.
-
governing party, ruling party
حزب حاکم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] در نظام مجلسی، حزبی که با کسب بیشترین آرا در انتخابات بهتنهایی یا در قالب ائتلاف، مسئولیت ادارۀ دولت را در دست میگیرد
-
dominant party
حزب غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] در نظام مجلسی، حزبی که در طی سالیان متمادی بهتنهایی یا در قالب ائتلاف، مسئولیت ادارۀ دولت را در دست داشته است
-
political machine, party machine
حزبگردانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] گروهی منسجم از اعضای وفادار و فعال و گاه تماموقت یک حزب که برای جمعآوری رأی و تحقق اهداف حزب فعالیت میکنند
-
حزب الله
فرهنگ فارسی معین
(حِ بُ) [ ع . ] (اِمر.) حزبی که اعضای آن فقط معتقد به اسلام و تابع مکتب الله هستند.