کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حُکَّامِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) ابن ابی ضمرة تمیمی . یکی ازپانزده تن حکام عرب به جاهلیت . رجوع به حکام شود.
-
پرتور
لغتنامه دهخدا
پرتور. [ ] (اِ)عنوان حکام بزرگ روم قدیم بود و مفهوم آن در زبان لاتین رئیس حکام است . از سال 364 ق .م . این عنوان به حاکمی که به امور قضائی میپرداخت انحصار یافت و پس از آن بر حکام دیگر نیز اطلاق شد. (ترجمه ٔ تمدن قدیم ).
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (ص ) لقب حکام ولایت سند. (آنندراج ).
-
اوغر
لغتنامه دهخدا
اوغر. [ اَ غ َ ](اِ) مجمع پادشاهان و حکام و اشراف . مجمع و محفل سلاطین و اشراف و حکام و اکابر. || جایی که باد بسیار میوزد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ).
-
امیرالامرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: امیرالامراء (= امیر امیران)] [قدیمی] 'amirol'omarā ۱. فرماندهِ کل سپاه.۲. عنوان حکام و پادشاهانی که بر کل سرزمین حکومت میکردند
-
ابومزاحم
لغتنامه دهخدا
ابومزاحم . [ اَ م ُ ح ِ ] (اِخ ) مردی از حکّام ترک که بار اوّل با عرب جنگ کرده است .
-
خجورسغد
لغتنامه دهخدا
خجورسغد. [ خ َ س ُ ](اِخ ) نام یکی از حکام آذربایجان . (ناظم الاطباء).
-
اغره
لغتنامه دهخدا
اغره . [ اَ رَ ] (اِ) مجمع پادشاهان و حکام و اشراف . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجمع سلاطین و حکام و اشراف . کنگره . (یادداشت بخط مؤلف ). || بادگیر و جایی که باد بسیار وزد. (از ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
-
کشاتریا
لغتنامه دهخدا
کشاتریا. [ ] (اِخ ) طبقه ٔ اشراف یا طبقه ٔ لشکریان و حکام در مذهب هنود قدیم . (یادداشت مؤلف ).
-
برات
فرهنگ نامها
(تلفظ: barāt) نوشتهای که بدان دولت بر خزانه یا بر حُکام حوالهای وجهی دهد ؛ کاغذ زر .
-
بهستون
فرهنگ نامها
(تلفظ: behestun) (در اعلام) پسر بزرگ وشمگیرِ زیاری از حُکام طبرستان (357 ـ366 هـ .ق) .
-
علاء
لغتنامه دهخدا
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حارثة قریشی . یکی از پانزده تن حکام عرب به جاهلیت .
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ](اِخ ) (میر...) از وزراء و حکام مازندران در دوره ٔ صفویه . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 186).
-
آی بیک سیف الدین
لغتنامه دهخدا
آی بیک سیف الدین . [ ب َ س َ فُدْ دی ](اِخ ) از حکام و سلاطین بنگاله (627-631 هَ .ق .).
-
دیهیک
لغتنامه دهخدا
دیهیک . (اِ) رئیس ده . یکی از اصناف حکام ولایات و رستاکها در دوره ٔ ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان ص 87).