کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَیّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
حیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. افعی، مار ≠ عقرب، رتیل، کژدم ۲. زنده، جاندار ≠ بیجان ۳. پویا، پرتلاش ۴. استوار، قوی، محکم
-
هیه
لغتنامه دهخدا
هیه . [ هََ ی ْه ْ ] (ع ص ) آنکه دور دارند او را و یکسو کنند جهت چرکینی جامه ٔ وی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
حیه
فرهنگ فارسی معین
(حَ یَّ) [ ع . حیة ] (اِ.) مار، افعی . ج . حیات .
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َ هَِ ] (ع صوت ) زجر است میشان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َی ْ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. کوهستانی ، معتدل ودارای 190 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6...
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َی ْه ْ ] (ع صوت ) زجر است مر خران را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حَیَّة] [قدیمی] hayye = حی
-
حیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَیَّة] (نجوم) hayye از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل مار؛ حیةالحوّا.
-
جستوجو در متن
-
Eagle Nebula, M16, NGC 6611
سحابی عقاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] سحابیای پخشیده در صورت فلکی حَیه
-
حیوات
لغتنامه دهخدا
حیوات . [ ح َ ی َ ] (ع اِ) ج ِ حیة، به معنی مار. (منتهی الارب ). رجوع به حیة شود.
-
ثعبان
دیکشنری عربی به فارسی
مار , ماربزرگ , ابليس , صورت فلکي حيه
-
ابن القوالی
لغتنامه دهخدا
ابن القوالی . [ اِ نُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) مار. حَیّه .
-
سانیب
لغتنامه دهخدا
سانیب . (اِ) اسم هندی حیه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
احفظاظ
لغتنامه دهخدا
احفظاظ. [ اِ ف ِ ] (ع اِ) احفظاظ حیة؛ دمیدن مار.