کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَرَصْتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حَرَصْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
حرص ورزيدي
-
واژههای همآوا
-
هرسة
لغتنامه دهخدا
هرسة. [ هََ رِ س َ ] (ع ص ) پرهراس و هراس نام درختی است : ارض هرسة؛ زمین درخت هراسناک . (منتهی الارب ). زمینی که هراس رویاند. (اقرب الموارد).
-
حرصة
لغتنامه دهخدا
حرصة. [ ح َ رَ ص َ ] (ع اِ) مستقر و وسط هر چیز و میانه ٔ آن . (منتهی الارب ).
-
حرصة
لغتنامه دهخدا
حرصة.[ ح َ ص َ ] (ع اِ) شکستگی سر. خستگی سر که پوست شکافد. جراحت که پوست سر بشکافد. (مهذب الاسماء). شجة که پوست سر را اندک شکافد. حارصة. (منتهی الارب ). || پراکنده افتادن شیر در شیردوشه ، بسبب فراخ بودن سوراخهای پستان از زخم پستان بند. (منتهی الارب )...
-
حرثة
لغتنامه دهخدا
حرثة. [ ح َ رَ ث َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرّاث . (دهار).
-
هرست
واژهنامه آزاد
[هُ رَّ] (مص ل.) فروریختن، ناگهان فروریختن. نک هُرّه (دزفولی) شاید اگرت توانِ شنفتن بود/ پژواک آواز فروچکیدن خودرا/ درتالارخاموشِ کهکشان های بی خورشید/ چون هُرّستِ آوارِ دریغ/ می شنیدی. (شاملو- در آستانه) آن شب که موسی به زمین آمد، هُرّستی به دل هاما...
-
جستوجو در متن
-
تگاوری کردن
لغتنامه دهخدا
تگاوری کردن . [ ت َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دویدن . تاخت زدن . با شتاب دویدن : نی آنکه خود بگوشه ٔ عزلت نهان شوی حرصت کند به مغرب و مشرق تگاوری .ظهیری .
-
اشراف
لغتنامه دهخدا
اشراف . [ اِ ] (ع مص ) بلند شدن . (منتهی الارب ) (غیاث ). بر جای خاستن و بلند شدن . (مؤید الفضلاء). اشرف الشی ُٔ؛ علا و ارتفع و انتصب . (اقرب الموارد). بر بالای بلندی شدن . (غیاث ). برآمدن . بالا برآمدن . || اشرف المرباءَ؛ بالا برآمد جای دیده بان را...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) مایعی سپید و شیرین که از پستان همه ٔ حیوانات پستاندار ترشح می کند، و به تازی لبن گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی شیر است که می خورند، و به این معنی به یای معروف است نه مجهول ، و این ترجمه ٔ لبن است و استادان شعر این دو را با هم ق...