کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَرَامِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حَرَامِ
فرهنگ واژگان قرآن
حرام - ممنوع (هم ممنوع حکمي وهم قهري)
-
واژههای مشابه
-
حرام
واژگان مترادف و متضاد
۱. ممنوع، تحریمشده ۲. غیرقانونی، غیرشرعی ۳. ناروا، ناشایست، ۴. نامشروع، غیرشرعی (مال) ≠ حلال، روا ۵. ناممکن ۶. تلخ، ناگوار ۷. ضایع، تباه، منغص ۸. نابود، نفله
-
حرام
فرهنگ واژههای سره
نابایسته، ناروا، ناشایست
-
حرام
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ناروا، ناشایست . 2 - کاری که اسلام از نظر شرعی آن را منع کرده و ارتکاب آن گناه باشد. مق حلال . 3 - ضایع ، تباه .
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی کعب . از صحابه است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدبن مالک بن سعدبن زیدبن مناةبن قیم . جد بطنی از تمیم است که در خطه ای از کوفه بهمین نام سکنی داشته اند. (معجم البلدان ).
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عثمان مدنی . از اعلام است . (منتهی الارب ).
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معاویة. صحابی است و بعضی حزام با زاء اخت راء گفته اند. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (الاصابة ج 2 ص 77).
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ملحان انصاری . نام یکی از صحابه ٔ پیغمبر است و دائی انس بن مالک بوده و در غزاهای بدر و احد حضور یافته و در وقعه ٔ بئر معونه بدست عامربن طفیل کشته شد. (قاموس الاعلام ترکی ) (امتاع الاسماع ج 1 ص 172) (تاج العروس ) (تاریخ گزیده...
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عوف بلوی . صحابی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) رجوع به مسجدالحرام شود.
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی به جزیره است و گمان کنم که کوه باشد.
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) نام محله و خطه ٔ بزرگی است در کوفه که آن را بمناسبت نسبت به حرام بن کعب بنی حرام گویند. || و نیز بنی حرام محله ٔ بزرگی در بصره است و منسوب به حرام بن سعدبن عدی میباشد. (مراصدالاطلاع ) (معجم البلدان ).
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (ع ص ) ناروا. ناشایسته . ناشایست . محرم . محظور. ممنوع . شفور. شفود. شغور. عملی که ترکش راجح و از فعلش هم منع باشد. حرمت . منکر. منکره . نامشروع . ضجاج . غیرجائز. خلاف شرع . غیرمباح . خلاف قانون . غیرقانونی . فاسد. نامجاز. محجر. محجور....