کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حيلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حيلة
معنی
استادي , مهارت , هنر , اختراع , نيرنگ , تزوير , تصنع , ويولن , کمانچه , ويولن زدن , زرزر کردن , کار بيهوده کردن , اسبابي که در قمار بازي وسيله تقلب و بردن پول از ديگران شود , حيله , تدبير , نيرنک , مکر , خدعه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حيلة
دیکشنری عربی به فارسی
استادي , مهارت , هنر , اختراع , نيرنگ , تزوير , تصنع , ويولن , کمانچه , ويولن زدن , زرزر کردن , کار بيهوده کردن , اسبابي که در قمار بازي وسيله تقلب و بردن پول از ديگران شود , حيله , تدبير , نيرنک , مکر , خدعه
-
واژههای مشابه
-
حیله
واژگان مترادف و متضاد
احتیال، تزویر، تغابن، تلبیس، چاره، حقه، حیلت، خدعه، دستان، دغا، دوال، ریا، سالوس، شعبده، شید، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فسوس، فن، فند، کید، مکر، نیرنگ
-
حیله
فرهنگ واژههای سره
ترفند، شیله، فریب
-
حیله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . حیلة ] (اِمص .)1 - قدرت ، توانایی . 2 - چاره . 3 - فریب ، نیرنگ .
-
حیلة
لغتنامه دهخدا
حیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) بزان بسیار. || گله ٔ گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حذافت و جودت نظر و قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ). اسم است احتیال را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حیل . حول . (منتهی الارب ). || سنگها که از اطراف و جوانب کوه ب...
-
حیلة
لغتنامه دهخدا
حیلة. [ ل َ ] (ع اِ) حیله . حذاقت و جودت نظر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ). نظر و قدرت بر تصرف و توانائی . (ناظم الاطباء). ج ، حِوَل ، حِیَل ، حیلات . (منتهی الارب ). || چاره : چون غدر کرد حیله نماندم جز آن کزوفر...
-
حیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حیلَة، جمع: حیَل] ‹حیلت› hile ۱. مکر؛ فریب؛ نیرنگ.۲. [قدیمی] قدرت و توانایی بر هرگونه تصرف و تدبیر.۳. [قدیمی] چارهگری.
-
حِيلَةً
فرهنگ واژگان قرآن
از حالي به حال ديگر درآمدن (در جمله "لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً ": چاره اي ندارند)
-
حیله
دیکشنری فارسی به عربی
احتيال , تهرب , حيلة , خداع , خدعة , خطا , خطاف , مکر , وهم ، أُحْبُولَة ، اِحْتيالٌ
-
حیله کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. توطئهچیدن، نیرنگ زدن، افسون کردن ۲. چاره کردن، چاره اندیشیدن، تدبیر اندیشیدن، ترفند به کاربردن
-
حیله گر
فرهنگ واژههای سره
فریبکار، فریبا
-
حیله گر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) نیرنگ باز، مکار.
-
روباه حیله
لغتنامه دهخدا
روباه حیله . [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در حیله گری و مکاری و نیرنگ بازی چون روباه باشد : یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه ، آهودو و روباه حیله گوردن .منوچهری .
-
بی حیله
لغتنامه دهخدا
بی حیله . [ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه حیله و مکر نداشته باشد.- بی حیله پیله ؛ از اتباع است .رجوع به حیلة شود.