کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حویزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حویزه
لغتنامه دهخدا
حویزه . [ ح ُ وَ زَ ] (اِخ ) قصبه ای است بخوزستان ، گروهی ازمحدثان بدین قصبه منسوبند. (از منتهی الارب ). شهرکی است از اقلیم خوزستان بر دوازده فرسنگی اهواز. (ابن خلکان ). روستای بزرگی است در نواحی بصره . (الانساب ).
-
حویزه
واژهنامه آزاد
این کلمه از حَ وَ زَ که از داشتن می آید و به معنی حیازت داشتن، داشتن در حوزه خود داشتن می آید
-
واژههای مشابه
-
حویزة
لغتنامه دهخدا
حویزة. [ ح ُ وَ زَ ] (ع اِ مصغر) مصغر حوزه . (معجم البلدان ). رجوع به حوزه شود.
-
واژههای همآوا
-
هویزه
لغتنامه دهخدا
هویزه . [ هَُ وَ / وِ زِ ] (اِخ ) مرکز بخش هویزه از شهرستان دشت میشان . در 40هزارگزی جنوب خاوری سوسنگرد. آب آن از شعبه ٔ رود کرخه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . مرکز ادارات بخش مانند بخشداری ، آمار، پست و تلگراف ، دارائی ...
-
هویزه
لغتنامه دهخدا
هویزه . [ هَُ وَ / وِ زِ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های شهرستان دشت میشان . این بخش در جنوب سوسنگرد واقع گردیده ، موقع طبیعی بخش دشت و هوای آن مانند اغلب نقاط خوزستان گرم سیر است .از 14 قریه ٔ کوچک و بزرگ تشکیل شده است . جمعیت آن در حدود 2500 نفر و قراء...
-
جستوجو در متن
-
حویزی
لغتنامه دهخدا
حویزی . [ ح ُ وَ ] (ص نسبی ) منسوب است به حویزه . (الانساب ). رجوع به حویزه شود.
-
چاکری
لغتنامه دهخدا
چاکری . [ ک َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در ولایت «لر کوچک » که از راه «دزپول » به «حویزه » میرود. (تاریخ گزیده چ لندن ص 557).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مشعشع. علی بن محمدبن فلاح ، مشهور به ابن مشعشع. از نوادگان امام موسی کاظم (ع ) و از امرای دولت مشعشعی در اهواز و حویزه . رجوع به علی (ابن محمدبن فلاح ) شود.
-
محوطات
لغتنامه دهخدا
محوطات . [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع اِ) ج ِ محوطة : پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده و در محوطات خمسه ٔ مذکوره مغروس گرداند. (مکاتبات رشیدی ص 182).
-
زاد
لغتنامه دهخدا
زاد. (اِخ ) ابن خودکام مکنی به ابوالوفاء شاعر و نویسنده ٔ معاصر ابوسعد شهریاربن خسرو. وی نامه ای (متضمن توصیف حویزه و اهالی آن و شکایت از زمان و داستان گاوش که شکار درندگان گردیده ) خطاب به شهریاربن خسرو نگاشته که به این ابیات شروع میگردد:لو شاب طرف ...
-
شهر نهر تیرا
لغتنامه دهخدا
شهر نهر تیرا. [ ش َ رِ ن َ رِ ] (اِخ ) نهر تیرین . نام محلی در کنار رودخانه یا نهریست بهمین اسم که ظاهراً یکی از شعبه های ساحل راست کرخه ٔ سفلی می باشد که در ولایت حویزه جاریست . (از ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 260).
-
علی موسوی
لغتنامه دهخدا
علی موسوی . [ ع َ ی ِ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی موسوی . متولد در جمادی الثانیه ٔ سال 1080 هَ . ق . او راست : سفرنامه ٔ حج ، که در آن شرح حال اجداد خود، حکام حویزه راآورده است . (از اعیان الشیعه ٔ عاملی ج 41 ص 329).