کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حومه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حومه
/hume, ho[w]me/
معنی
نواحی اطراف و پیرامون شهر یا هر جای دیگر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، شهرک
دیکشنری
environs, precincts, purlieus, suburb
-
جستوجوی دقیق
-
حومه
واژگان مترادف و متضاد
اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، شهرک
-
حومه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . حومة ] (اِ.)اطراف و گرداگرد شهر.
-
حومه
لغتنامه دهخدا
حومه . [ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های حومه ٔ شهرستان گلپایگان است . این دهستان در باختر شهرستان گلپایگان واقع شده و حدود آن بشرح زیر است : از شمال بخاک خمین ، از جنوب به پشتکوه . از خاور به گلپایگان و از باختر به الیگودرز. ناحیه ای است واقع در ...
-
حومه
لغتنامه دهخدا
حومه .[ م َ ] (اِ) در تداول اطراف و گرداگرد شهر. (از فرهنگ فارسی معین ) : در این مرغزار [ رول ] ناحیتی است اقطاعی و ملکی و حومه ٔ آن باغ است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 124). حومه ٔ آن نواحی بجه است و هوای آن سردسیر است بغایت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص ...
-
حومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَومَة] hume, ho[w]me نواحی اطراف و پیرامون شهر یا هر جای دیگر.
-
حومه
دیکشنری فارسی به عربی
ضواحي
-
واژههای مشابه
-
حومة
لغتنامه دهخدا
حومة. [ ح َ م َ ] (اِ) معظم آب دریا و سخت ترین جای آن . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). و همچنین است حومه ٔ ماء و حومه ٔ رمل و حومه ٔ قتال و غیره . ج ، حومات . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || حرب گاه . (مهذب الاسماء). جای قتال . (اقرب المو...
-
حومة
لغتنامه دهخدا
حومة. [ م َ ] (ع اِ) بلور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
صومای حومه
لغتنامه دهخدا
صومای حومه . [ ی ِ ح َ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه است .این دهستان در اطراف حومه ٔ بخش واقع شده و هوای آن سردسیر است . موقعیت طبیعی آن کوهستانی و آب مزروعی از رود هشتیان ، چشمه سارها، آب برف و باران تأمین میگ...
-
اکبرآباد حومه
لغتنامه دهخدا
اکبرآباد حومه . [ اَ ب َ دِ م َ ](اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان فسا. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و پنبه و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
حومه باختری
لغتنامه دهخدا
حومه باختری . [ م ِ ت َ ] (اِخ ) یکی ازدهستان های ششگانه ٔ شهرستان رفسنجان ، در باختر رفسنجان واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به دهستان نوق و ارتفاعات داوران ، از طرف خاور به دهستان حومه ٔ خاوری ، از طرف جنوب به ارتفاعات پاریز و گود احمر و ...
-
حومه باوندپور
لغتنامه دهخدا
حومه باوندپور. [ م ِ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاه آباد و حوزه ٔ سه ٔ آمار باوندپور است . قراء این دهستان اطراف شهر شاه آباد در طول و طرفین شوسه ٔ شاه آبادبکرمانشاه واقع شده . هوای آن سردسیری است . از چشمه ها و زه آب رودخانه ...
-
حومه خاوری
لغتنامه دهخدا
حومه خاوری . [ م ِ وَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای ششگانه ٔ شهرستان رفسنجان که در خاور رفسنجان واقع است . ناحیه ای است واقع در جلگه . هوای آن معتدل و در اثر نزدیک بودن بکویر در تابستان قدری گرم میشود. آب مشروب بیشتر از آبادیهای دهستان کمی شور است . محصو...
-
حومه شهر
دیکشنری فارسی به عربی
تنورة , ريف , ضاحية