کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حومل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حومل
لغتنامه دهخدا
حومل . [ ح َ م َ ] (اِخ ) نام زنی است که سگی را که پاس او میداشت چندان گرسنه داشت تا سگ دم خویش بخورد و این مثل گویند:گرسنه تر از سگ حومل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
حومل
لغتنامه دهخدا
حومل . [ ح َ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است : قفا نبک من ذکری حبیب و منزل بسقط اللوی بین الدخول فحومل .امروءالقیس .
-
حومل
لغتنامه دهخدا
حومل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) سیل که آب آن صاف باشد. (ناظم الاطباء). سیل که آب صاف دارد. (منتهی الارب ). سیل صافی . (اقرب الموارد). || اول هر چیزی . || ابر سیاه از بسیاری آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ابر سیاه بسیار باران .
-
جستوجو در متن
-
اجوع
لغتنامه دهخدا
اجوع . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) گرسنه تر.- امثال : اَجوَع ُ مِن ذئب .اجوع من کلبة حومل . (مجمع الأمثال میدانی ).
-
طحاب
لغتنامه دهخدا
طحاب . [ طِ ] (اِخ ) موضعی است ، ومر آن موضع را روزیست عظیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایگاهی است که چون واقعه ای در آن محل برای اعراب رخ داد، روز وقوع آن را یکی از روزهای تاریخی محسوب میدارند، و آن روز را به «یوم طحاب حومل » و «یوم ملیحة» نیز میخ...
-
دخول
لغتنامه دهخدا
دخول . [ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است . نام وادیی است به زمین یمامه ... خارزنجی گوید چاه پاکیزه ٔ پرآب است و نصر گفته است دخول موضعی است در دیار بنی ابی بکربن کلاب و ابوسعید در شرح قصیده ٔ امروءالقیس گوید دخول و حومل و مقراة و توضح میان امرة و اسودالعین...
-
اشهی
لغتنامه دهخدا
اشهی . [ اَ ها ] (ع ن تف ) آرزودارنده تر. مرغوبتر. (آنندراج ). آرزوآورده تر. (از منتخب ) (غیاث ). آرزوکننده تر. دوست داشته تر. آرزومندتر. خواهنده تر. (ناظم الاطباء). شهی تر. مطلوبتر. خوشمزه تر. لذیذتر. بامزه تر. خوشتر. آرزوانگیزتر. آرزوآورنده تر : و ...
-
قافیه
لغتنامه دهخدا
قافیه . [ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) مشتق از قفو. (آنندراج ). پس گردن . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). || ازپی رونده . (آنندراج ): اتیته علی قافیته ؛ ای علی اثره . || پس آوند . سرواده . (ناظم الاطباء). در اصطلاح عبارت است از مجموع آنچه تکرار یابد در الفاظ مشا...
-
پاس
لغتنامه دهخدا
پاس . (اِ) حَرَس . حراست . نگاهبانی . نگهبانی . نگاهداری : دلیر و خردمند و هشیار باش بپاس اندرون سخت بیدار باش . فردوسی .تو کرپاس را دین یزدان شناس کشنده چهار آمد از بهر پاس . فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1599).بهر پاس است مار بر سر گنج نز پی آنکه گیرد از و...