کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حولی
/ho[w]li/
معنی
ستور یکساله.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حولی
لغتنامه دهخدا
حولی . [ ح َ لا ] (ع ص ) رجل حولی ؛ مرد سخت حیله گر. (منتهی الارب ). || حائل . (اقرب الموارد). ج ، حَولَیات . (از اقرب الموارد). رجوع به حائل شود.
-
حولی
لغتنامه دهخدا
حولی . [ ح َ لی ی ] (ع اِ) اسب و گوسفند یک ساله . ج ، حوالی . (مهذب الاسماء). یک ساله از ستوران ناکفته سم و غیر آن . حولیة مؤنث آن و حولیات جمع آن . (از منتهی الارب ). ستوران سم دار و غیر آن که یک سال بر آنها گذشته باشد : چون یکساله گردد [ بچه ٔ اسب...
-
حولی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَولیّ] [قدیمی] ho[w]li ستور یکساله.
-
حولی
واژهنامه آزاد
حیاط جلوی خانه(به مشهدی و به فارسی تاجیکی)
-
واژههای همآوا
-
هولی
لغتنامه دهخدا
هولی . (اِخ ) در هندی نام عیدی و جشنی است . (برهان ) (آنندراج ). این جشن را در اوائل فصل بهار برپا می کنند. (فرهنگ عمید).
-
هولی
لغتنامه دهخدا
هولی . [ هََ / هُو ] (اِ) کره اسبی که هنوز زین نکرده باشند و به هندی آهسته و هموار باشد. (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).
-
هولی
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) کره اسبی که هنوز زین بر پشت آن نگذاشته باشند.
-
هولی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [هندی] [قدیمی] havli کره اسبی که هنوز زین بر پشت او نگذاشته باشند.
-
هولی
لهجه و گویش تهرانی
کره اسب زین نکرده
-
هولی
لهجه و گویش تهرانی
مکر و حیله
-
جستوجو در متن
-
حولیات
لغتنامه دهخدا
حولیات . [ ح َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَولی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به حولی ̍ شود.
-
حولیة
لغتنامه دهخدا
حولیة. [ ح َ لی ی َ ] (ع اِ) مؤنث حولی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حولی شود.
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق ُل ْ ل َ ] (ع ص ) حیله ساز ماهر در تقلب . (منتهی الارب ). حیله گر بینا به زیرورو کردن کار: رجل حُوَّل ٌ قُلَّب ٌ و حُولی قلبی و حولی قلب . (اقرب الموارد). رجوع به قلبی شود.