کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حوقل
لغتنامه دهخدا
حوقل . [ ح َ ق َ ] (ع اِ) نره . (منتهی الارب ). عورت مرد. (مهذب الاسماء). || (ص ) پیر بازمانده از جماع . (منتهی الارب ). مردم سخت پیر. (مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
ابن حوقل
لغتنامه دهخدا
ابن حوقل . [ اِ ن ُ ح َ ق َ ] (اِخ ) ابوالقاسم محمد. رحاله ٔ معروف . در سال 331 هَ .ق . بعزم سیاحت و تجارت از بغداد بیرون شد و ممالک اسلامی را در طول 28 سال شرقاً و غرباًبپیمود و کتب جغرافیائی قدیم را نیز تتبع و فحص کردو از دیده های خویش و نوشته های ...
-
جستوجو در متن
-
نصیبی
لغتنامه دهخدا
نصیبی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدبن حوقل . رجوع به ابن حوقل شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن حوقل . رجوع به ابن حوقل شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن حوقل . رجوع به ابن حوقل ابوالقاسم ... شود.
-
حواقل
لغتنامه دهخدا
حواقل . [ ح َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ حوقل . پیران وامانده از جماع . (مهذب الاسماء). رجوع به حوقل شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن حوقل . رجوع به ابن حوقل ابوالقاسم و الاعلام زرکلی ج 3 ص 892 شود.
-
دیر باسفریه
لغتنامه دهخدا
دیر باسفریه . [ دَ رِ ] (اِخ ) ابن حوقل گوید دریاچه ٔ باسفریه [ از دریاچه های فارس ] که دیر باسفریه در آن واقع است . (صورة الارض ابن حوقل چ بنیاد فرهنگ ایران ص 46).
-
دیر بردان
لغتنامه دهخدا
دیر بردان . [ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) ابن حوقل نویسد راه زاور که قریه ٔ آبادی است ... و از حدود کرمان است به کوجوی یک منزل است و کوجوی جایی است با چشمه ای کم آب ... و از آنجا تا دیر بردان به منزلی که حوضی پر از آب باران دارد یک منزل است و در آن بنایی نیست ....
-
غیران
لغتنامه دهخدا
غیران . (اِخ ) نام ناحیه ای در اسپانیا در سر راه اشبیلیه (سویل ) به قرطپه از راه لوره . ابن حوقل آن را «غیر غیره » آورده است .رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 134 و حاشیه ٔ آن شود.
-
یاکرین
لغتنامه دهخدا
یاکرین . [ ] (اِخ ) بنویاکرین از قبایل بربر غربند از تیره ٔ لواتة و فراتة. (مسالک الممالک ابن حوقل چ لیدن ص 106).
-
باشو
لغتنامه دهخدا
باشو. [ ش ْ ش ُ] (اِخ ) بروایت ابن حوقل شهری بسیار حاصلخیز و مستحکم در جزیره ٔ شریک بدین نام بوده و از آنجا تا قیروان یک منزل راه است . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
-
ارنیط
لغتنامه دهخدا
ارنیط. [ اُ ] (اِخ ) شهری است در مشرق اندلس از اعمال تطیلة، بین آن و تطیله ده فرسنگ مسافت است و بین آن و سرقسطة 27 فرسنگ است . ابن حوقل گوید این شهر از بلاد اسلام دور است . (معجم البلدان ). مؤلف حلل السندسیة گوید: گمان برم که ارنیط همان ارند باشد. (...