کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حیطة
لغتنامه دهخدا
حیطة. [ طَ ] (ع مص ) حوط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیوار گرد چیزی برآوردن . (آنندراج ). رجوع به حوط شود. || جای احاطه کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). در حیطه ٔ تصرف درآوردن . || (اِمص ) اسم است احتیاط را. (اقرب الموارد).
-
ذرب
لغتنامه دهخدا
ذرب . [ ذَ رِ ] (اِخ ) ابن حوط. در البیان والتبیین ذیل (باب من اسماءالکهان و الحکام و الخطباء و العلماء من قحطان ) آرد: از قدمای در حکمت و خطابه و ریاست . عُبَیدبن شرّیةالجرهمی و اسقف نجران و... و ذَرِب بن حوط و علیم بن جناب و... اند.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن جعفربن احمدبن خلف بن حمید مرسی اندلسی نحوی . شاگرد ابن ابی الرکب و استاد ابن حوط اﷲ. مولد او به 513 هَ . ق . و وفات در 586 هَ . ق . بوده است .
-
داحس
لغتنامه دهخدا
داحس . [ ح ِ ] (اِخ ) نام اسب قیس بن زهیر عبسی است ، و منه حرب داحس ؛ گرو بستند قیس و حذیفةبن بدر بر بیست شتر و معین کردند غایت دوانیدن اسبان را صد پرتاب تیر و مدت یراق شدن اسب را چهل شب . پس قیس داحس و غبرارا در میدان انداخت و حذیفة خطار و خنفاء را ...
-
ذوغذم
لغتنامه دهخدا
ذوغذم . [ غ ُ ذُ ] (اِخ ) موضعی یا کوهی است . (منتهی الارب ). و یاقوت گوید: موضعی است از نواحی مدینة: ابراهیم بن هرمة راست :ما بالدیار التی کلمت من صمم لو کلمتک و ما بالعهد من قدم و ما سوءالک ربعاً لا انیس به ایام شوطی و لا ایام ذی غذم .و قرواش بن حو...
-
حایط
لغتنامه دهخدا
حایط. [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حوط وحیطة و حیاطت . || (اِ) دیوار. ج ، حیطان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، حیاط، و قیاس حوطان است . (منتهی الارب ) : در بیت المقدس جائی طلب کرد که آنرا شاید حائطی باید. (قصص الانبیاء ص 174).همچو نوری تافته بر ...
-
غذم
لغتنامه دهخدا
غذم . [ غ ُ ذُ ] (اِخ ) (ذو...) ذوغذم موضعی از نواحی مدینه است . ابراهیم بن هرمة گوید:ما بالدیار التی کلَّمت َمن صمم لوکلَّمتک و ما بالعهد من قدم و ماسوءالک ربعاً لا انیس به ایام شوطی و لا ایام ذی غذم .و قرواش بن حوط نیز گوید:نبئت ان عقال َ وابن خویل...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) فضل و فزونی بعضی بر بعضی در قیمت و بها. فضل و فزونی رتبه . (منتهی الارب ). آنچه در عوض کمی وزن یا عیار سکه دهند. حوط. آنچه صراف برگیرد خود را چون نقودی را بنقود دیگر تبدیل کند. اختلاف ما بین بهای واقعی پول و قیمتی که در بازار خری...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحسن بن احمدبن یحیی بن عبداﷲ الانصاری المالقی مکنی به ابوبکر و معروف به حمید [ ح ُ م َ ] . صاحب بغیة از ابن عبدالملک آرد که احمد عالمی نحوی ماهر و مقری مجود و فقیهی حافظ و محدثی ضابط و ادیبی بارع و شاعری نیکو شعر ...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن احمد الاندلسی . او راست :ودعتنی بزفرة و اعتناق ثم نادت متی یکون التلاقی و تصدّت فاشرق الصبح منهابین تلک الجیوب و الاطواق یا سقیم الجفون من غیر سقم بین عینیک مصرع العشاق ان یوم الفراق افظع یوم لیتنی مت قبل یوم الفراق .و او را...
-
احتیاط
لغتنامه دهخدا
احتیاط. [ اِ ] (ع مص ) حَوط. حَیطه . حَزم . احتیاص . استوارکاری کردن . استوار کردن . به استواری فراگرفتن . (مجمل اللغة). بهوش کاری کردن . (صُراح ). دوراندیشی . پختگی . عاقبت اندیشی . مآل بینی : گفته آمد تا برادر را به احتیاط در قلعت نگاه دارند. (تاری...
-
حزم
لغتنامه دهخدا
حزم . [ ح َ ] (ع اِمص ) استوارکاری . (زمخشری ).هشیاری . (تاریخ بیهقی ). استواری و هوشیاری در کار. هشیار شدن مرد در کار. حَزامَت . حُزومَت . استواری و هشیاری . (منتهی الارب ). آگاهی در کار. دور اندیشیدن . عاقبت نگریستن . احتیاط. هشیاری و بیداری . دورا...