کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوض تهنشینی مستطیلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هفت حوض
لغتنامه دهخدا
هفت حوض . [ هََ حُو ] (اِخ ) جایی بالای درکه در شمال تهران . (یادداشت مؤلف ).
-
equalization tank
حوض تعدیل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حوضی برای کاهش نوسانات جریان یا کاهش نوسانات غلظت فاضلاب ورودی
-
docking 1
حوضنشینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] عملیات یا اقداماتی که درطی آن شناور به حوضچۀ تعمیرات وارد میشود
-
aeration tank
حوض هوادهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] مخزنی که در آن فاضلاب یا مایعی دیگر هوادهی میشود
-
حوض خانه
فرهنگ فارسی معین
(حُ. نِ یا نَ) [ ع - فا . ] (اِمر.) زیرزمین خانه که در آن حوض باشد.
-
دره حوض
لغتنامه دهخدا
دره حوض . [ دَرْ رَ ح َ / حُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن واقعدر 50هزارگزی شمال باختری داران و 6هزارگزی راه شوسه ٔ ازنا به اصفهان ، با800 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ده حوض
لغتنامه دهخدا
ده حوض . [ دَه ْ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه دارای 770 سکنه است . آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
باب حوض
لغتنامه دهخدا
باب حوض . [ ح َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان . 57 هزارگزی شمال باختری راور و 3 هزارگزی شمال راه فرعی راور به کرمان سکنه ٔ آن 30تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باغ حوض
لغتنامه دهخدا
باغ حوض . [ غ ِ ح َ ] (اِخ ) باغی است به شیراز از بناهای میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک میانه ٔ دروازه ٔ کازرون و باغ بهجت آباد. (از فارسنامه ٔ ناصری ص 165).
-
پای حوض
لغتنامه دهخدا
پای حوض . [ ی ِ ح َ / حُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پایه ٔ حوض . || رسوائی . (فرهنگ رشیدی ). جای رسوائی و بدنامی . (برهان ).- گرد پای حوض گردیدن ؛ کنایه از آن است که سردرگم و مبهم در جای بگردد بواسطه ٔ ساختن کاری و یا بدست آوردن مطلبی . (برهان ) : ...
-
پایه ٔ حوض
لغتنامه دهخدا
پایه ٔ حوض . [ ی َ / ی ِ ی ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای رسوائی و بدنامی . (برهان ) : پی یک بوسه گرد پایه ٔ حوض بسی گشتم تو دل دریا نکردی . خاقانی .و رجوع به پای حوض شود.
-
بش حوض
لغتنامه دهخدا
بش حوض . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد بخش حومه ٔ شهرستان قوچان آب از چشمه و محصول آنجا غلات و بن شن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
چاله حوض
لغتنامه دهخدا
چاله حوض . [ ل َ / ل ِ ح َ / حُو ] (اِمرکب ) چال حوض . حوض های بزرگ با آب سرد در حمام برای شناوری . خزانه ای از آب سرد در حمام مخصوص چاله حوض بازها. حوض بزرگی در حمام های خزینه ای پر از آب سرد که شناگران و چاله حوض بازان در آنجا شنا کنند. دریاچه . و ...
-
چاه حوض
لغتنامه دهخدا
چاه حوض . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 12 هزارگزی شمال باختر بیرجند واقع شده ، دامنه و گرمسیر است و 276 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، میوه باغات ، لبنیات و ابریشم ، شغل اهالی زراعت و مالداری و را...
-
حوض آب
لغتنامه دهخدا
حوض آب . [ ح َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )آبگیر. آبدان . || حوض آب و حوض ماهی . || کنایه از برج حوت که برج دوازدهم فلک است .(برهان ) (آنندراج ). || آسمان . (برهان ).