کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوزۀ انتخاباتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حوزهبندی عددی ناعادلانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← کژحوزهبندی عددی
-
حوزهبندی ناعادلانه1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← کژحوزهبندی1
-
حوزهبندی ناعادلانه2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← کژحوزهبندی2
-
personal operating space
حوزۀ پوششی شبکۀ شخصی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ناحیۀ کوچکی که تحت پوشش شبکۀ شخصی بیسیم است اختـ . حوش POS
-
auto free zone, auto free area
حوزۀ پیادهگرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ناحیهای که در آن، تردد خودروِ سواری عادی ممنوع است
-
domain of holomorphy
حوزۀ تمامریختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] حوزهای در £nبا این ویژگی که تابعی تمامریخت بر آن وجود دارد که بهطور تمامریخت قابل گسترش به حوزهای بزرگتر نیست
-
zone of spatial commitement
حوزۀ دید مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] محدودهای که در آن علائم تأثیرگذار بر رانندگی در مسیرِ پیشِ رو قابل مشاهده است
-
polling district 2
حوزۀ رأیگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ناحیهای که برای ساکنان رأیدهندۀ آن یک شعبۀ رأیگیری در نظر گرفته شده است
-
speed zone
حوزۀ محدودیت سرعت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] بخشی از راه که قانوناً دارای محدودۀ سرعت است و سرعت در این محدوده ممکن است با سرعت مصوب قانونی تفاوت داشته باشد
-
site catchment area, site territory catchment area, site catchment
حوزۀ معیشت محوطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ناحیۀ پیرامون یک استقرار یا قرارگاه که غالباً منبع تأمین مواد اولیۀ موردنیاز ساکنان آن برای تهیۀ خوراک و ساختن ابزار بوده است
-
food server station
حوزۀ میزبانیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تعدادی میز یا فضای معینی در تالار غذاخوری که یک میزبانیار مسئول دارد
-
حوزه ء قضایی
دیکشنری فارسی به عربی
سلطة قضائية
-
کشورهای حوزه مدیترانه
دیکشنری فارسی به عربی
البلدان المتوسطية
-
کشورهای حوزه خلیج فارس
دیکشنری فارسی به عربی
بلدان حوض الخليج الفارسي
-
حوزه قضایی یک قاضی
دیکشنری فارسی به عربی
دائرة