کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حوروش
/hurvaš/
معنی
زیبا؛ مانند حور: ◻︎ در چمن حوروشان انجمنی ساختهاند / چشم بد دور بهشتیچمنی ساختهاند (عرفی: ۲۹۴).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حوری، زنبسیارزیبا، حورمانند ≠ عفریته
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حوروش
واژگان مترادف و متضاد
حوری، زنبسیارزیبا، حورمانند ≠ عفریته
-
حوروش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] hurvaš زیبا؛ مانند حور: ◻︎ در چمن حوروشان انجمنی ساختهاند / چشم بد دور بهشتیچمنی ساختهاند (عرفی: ۲۹۴).
-
واژههای همآوا
-
هوروش
فرهنگ نامها
(تلفظ: hurvaš) (هور = خورشید + وش (پسوند شباهت)) مثل خورشید ، شبیه آفتاب ؛ (به مجاز) زیبارو .
-
هوروش
واژهنامه آزاد
هور در زبان پارسی به معنای آفتاب ، خورشید، درخشنده و تابان میباشد. در زبان اوستایی نیز واژه اخشوروش به معنای خدای خورشید و خدای آفتاب معنا شده است، وش پسوند شباهت است هوروش یعنی به مانند خورشید و کوتاه شده امروزی واژه اخشوروش است که واج "خ "در زبان ا...
-
هوروش
واژهنامه آزاد
"هور" در زبان فارسی به معنای خورشید و آفتاب است. وش هم پسوند مانند است و "هوروش" یعنی مثل خورشید. در زبان اوستا نیز از کلمه " اخشوروش" و "هورخشئتا" به معنای خدای خورشید و خورشید یگانه جهان یاد شده است و هوروش مخفف کلمه هورخشئتا نیز هست. برخی این اسم ...
-
جستوجو در متن
-
مینوچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: minu čehr) (مینو = بهشت + چهر = چهره) ، بهشت چهره ، بهشتی روی ؛ (به مجاز) حوروش و زیبارو .
-
مینودخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: minu doxt) (مینو = بهشت + دخت = دختر) ، دختر بهشتی ؛ (به مجاز) حوروش و زیبارو .
-
مینوفر
فرهنگ نامها
(تلفظ: minu far) دارای فر و شکوه بهشتی ، دارای شأن بهشتی ؛ (به مجاز) حوروش و زیبارو .
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زَ ] (از ع ، اِ) فارسیان زَبانی ّ واحد زبانیه را بتخفیف یا و بهمان معنی بکار برند و جمع آنرا زبانیان آرند. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). مرد متمرد. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد محافظ جان . (ناظم الاطباء). || مالک دوزخ . دوزخبان . مو...
-
حرف تشبیه
لغتنامه دهخدا
حرف تشبیه . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف شکل . حرف شبه . حرف شکل و شبه . شمس قیس در عنوان حرف شکل و شبه گوید: سین و الف و راء است که در اواخراسماء معنی تشکل و تشبه دهد به چیزی ، چنانکه شرمسارو نگونسار و گرز گاوسار و بمعنی موضع نیز باش...
-
حور
لغتنامه دهخدا
حور. (ع ص ، اِ) ج ِ حوراء. سیه چشمان سپیداندام . ولی در فارسی بمعنای مفرد بکار میرود و به علامت جمع فارسی [ حوران ] آنرا جمع بندند. (غیاث ). حور در فارسی بجای مفرد استعمال شود و گاه یایی نیز بر آن بیفزایند و حوری گویند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبری...
-
روضه
لغتنامه دهخدا
روضه . [ رَ ض َ / ض ِ ] (ع اِ) نوحه سرایی بر مصائب اهل بیت رسول (ص ) به نثر. مأخوذ از روضةالشهداء تألیف ملاحسین واعظ کاشفی ،مقابل تعزیه که نوحه سرایی به نظم است . (از یادداشت مؤلف ). ذکر مصیبت حضرت حسین . ملاحسین کاشفی معاصر سلطان حسین بایقرا و ام...