کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حورا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ستار
لغتنامه دهخدا
ستار. [ س ِ ] (اِخ ) کوهی است سیاه بین ضیقه و حورا که بین آن و بین ینبع سه روز فاصله است . (از معجم البلدان ).
-
مهتابگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] mahtābgun ۱. به رنگ مهتاب.۲. آنکه چهرهاش مانند مهتاب روشن باشد: ( زآن می عنابگون در قدح آبگون / ساقی مهتابگون ترکی حورانژاد (منوچهری: ۱۷).
-
عینا
لغتنامه دهخدا
عینا. [ ع َ ] (ع ص ) تلفظی است از «عیناء». زنی فراخ چشم . (دهار) : و حورا و عینای فرادیس اعلی را از خطر تلبیس ایشان مطلقه ٔ ثلاث گردانیده . (سندبادنامه ص 94). رجوع به عیناء شود. || (اِ) عینان ، که در حال اضافه نون آن حذف شده باشد. دو چشم .- عیناالعود...
-
کفچک
لغتنامه دهخدا
کفچک . [ ک َ چ َ ] (اِ) دامن زین اسب . (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دامن زین . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) : از پی کفچک زین فَرَست صاحب خلدگر بخواهی دهد از چادر حورا اطلس . سراج سگزی (از فرهنگ نظام ).|| چمچه . (ناظم الاطب...
-
رضوان کده
لغتنامه دهخدا
رضوان کده . [ رِض ْ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کنایه از بهشت عنبرسرشت . (برهان ) (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 65) : رضوان کده خمخانه ها حوض جنان پیمانه هاکف بر قدح دردانه ها از عقد حورا ریخته . خاقانی .|| جایی بهشت مانند. (فرهنگ فارسی معین ). || ...
-
نازدیده
لغتنامه دهخدا
نازدیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نازپرورده . نازنین . به ناز و نرمی و لطف پرورش یافته : بدو گفت کای نازدیده جوان مبر دست سوی بدی تا توان . فردوسی .به تنها همی رفت و کس را نبردتن نازدیده به یزدان سپرد. فردوسی .گفتم که چگونه رستی از رضوان ای بچه ٔ نا...
-
بهشت وار
لغتنامه دهخدا
بهشت وار. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت گونه . بهشت آسا : بستان بهشت وار شد و لاله رخشان بسان عارض حورا شد. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 129).اردیبهشت ماه بسر بر بیک صبوح کاردیبهشت کرد جهان را بهشت وار.سوزنی .
-
حورانه
واژهنامه آزاد
حورا+پسوند صفت ساز {نه} _ بسیار زیبا، فریبا، دختر بهشتی _ فرشته ی روی زمین و هم به معنی زنی بسیار سپیدپوست با چشم و ابروان مشکی رنگ_ حورا:یکی از القاب حضرت فاطمه(س) می باشد که به احتمال زیاد همراه با نام «انسیه» است،این لقب با نام «انسیه الحورا» خوان...
-
صم و بکم
لغتنامه دهخدا
صم و بکم . [ ص ُم ْ مُن ْ وَ ب ُ ] (ع ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کران و گنگان . این هر دو لفظ جمع اصم و ابکم است و استعمال جمع بجای مفرد برای مبالغه باشد در کثرت یا آنکه فارسیان بعض جاها صیغه ٔ جمع در مقام مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حورا باشد. (...
-
غالیه زلفین
لغتنامه دهخدا
غالیه زلفین . [ ی َ / ی ِ زُ ] (ص مرکب ) کسی که زلف مجعد اوبرنگ غالیه باشد. آنکه موی مجعد وی سیاه باشد. رجوع به غالیه زلف ، غالیه جعد و غالیه موی شود : ای غالیه زلفین ماه پیکرعیار و سیه چشم و نغز دلبر. خسروی .نوک کلک شاه راحورا به گیسو بستردغالیه زلف...
-
زاویة
لغتنامه دهخدا
زاویة. [ ی َ ] (اِخ ) مقاطعه ای است در شمال لبنان و شرق طرابلس و کوهی بنام تربل در آنجا واقع است .این ناحیه اکنون جزء ایالت بترون و مشتمل است بر 29قریه و مزرعه . اهالی آنجا از موارنه ، رومیها و ارتودکس ها و اندکی مسلمان تشکیل یافته . از قریه های مهم ...
-
مدهامتان
لغتنامه دهخدا
مدهامتان . [ م ُ هام ْ م َ ] (ع ص ، اِ) دو باغ سبز و سیرآب که از غایت سبزی به سیاهی زند. (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). و در آیه ٔ شریفه بهمین معنی است . (لسان العرب ). وبعضی به معنی دو برگ سبز نوشته اند. (غیاث اللغات ). تثنیه ٔ مدهامة است . رجوع به...
-
بخار
لغتنامه دهخدا
بخار. [ ب ُ ] (ع اِ) علم و فضل . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). بسیارعلم و بخارا از آن مشتق است ... چون در آن شهر عالم و فاضل بسیار بوده اند. (از فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند علم و فضل و دانش . (ناظم الاطباء) : فخر کند روزگار تو به تو زیر...
-
بنی شیبه
لغتنامه دهخدا
بنی شیبه . [ ب َ ش َ ب َ ](اِخ ) نام قبیله ای از عرب و آن اولاد عبدالمطلب است .وجه تسمیه ٔ آن که موی سرش در وقت ولادت سپید بود و بعضی گویند در آن وقت یک موی سپید بر سر داشته . (آنندراج ). نام طایفه ای از اعراب که کلیدداری کعبه به امرپیغمبر با ایشان ب...
-
باحورا
لغتنامه دهخدا
باحورا. (اِ) لفظی است یونانی بمعنی روزگارآزموده و ایام آن هفت روز است و بعضی گویند هشت روز ابتدای آن از نوزدهم تموز باشد و در آن ایام آغاز شکستن گرما بود، و بعضی گویند معنی این لفظ شدت و زیادتی گرما باشد و بعضی گویند این لفظ مأخوذ است از بحران بمعنی...