کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حورالعین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حورالعین
/hurol'in/
معنی
زنان زیبا و سیاهچشم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حورالعین
فرهنگ نامها
(تلفظ: hurolein) (عربی) (در قدیم) زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم .
-
حورالعین
لغتنامه دهخدا
حورالعین . [ رُل ْ ](ع اِ مرکب ) به معنی زنان سپیدپوست فراخ چشم ، چه حورجمع حوراء است و حوراء به معنی زن سپیدپوست که موی سر و سیاهی چشمش بغایت سیاه و پوست بدنش بغایت سپید باشد و عین جمع عیناء است و لفظ عیناء به معنی زن فراخ چشم . (غیاث ) (آنندراج ). ...
-
حورالعین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حورالعَین] [قدیمی] hurol'in زنان زیبا و سیاهچشم.
-
جستوجو در متن
-
حور
واژگان مترادف و متضاد
۱. پری، حورالعین، حوری، زنبهشتی ۲. بهشتیرو، زیبا ۳. بیضا، سپیداندام ۴. سیهچشم
-
خشینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خشین› [قدیمی] xašine تیره؛ کبود: ◻︎ کوهسار خشینه را به بهار / گه فرستد لباس حورالعین (کسائی: ۶۲).
-
ملیق
لغتنامه دهخدا
ملیق . [ ] (ع اِ) سیاهی با لیقه که در دوات اندازند : مگرملیق دواتت شود در این سوداهمی بپیچد بر خویش زلف حورالعین . کمال اسماعیل .رجوع به مدخل بعد شود.
-
لیق
لغتنامه دهخدا
لیق . (ع اِ) چیزی است سیاه که در سرمه آمیزند. (منتهی الارب ). || صوف دوات . (غیاث ). لیقه : مگر که لیق دواتت شود در این سوداهمی بپیچد بر خویش زلف حورالعین .خلاق المعانی .
-
کژبین
لغتنامه دهخدا
کژبین . [ ک َ ](نف مرکب ) کژبیننده . کژچشم . (آنندراج ). لوچ چشم . احول . (ناظم الاطباء). دوبین . (فرهنگ فارسی معین ). || بدخواه . نابکار. (ناظم الاطباء) : ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شده گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا.مولوی (از فره...
-
شکرچین
لغتنامه دهخدا
شکرچین . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب )آنکه در ایام جشن و عید هرچه بیفتد جمع میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بفخم بر چوب افراخته دارد و نثار درهوا برباید. نثارچین . (یادداشت مؤلف ) : شدند از فخر حورالعین و رضوان درین مجلس گهرباره شکرچین . امیرمعزی ...
-
مانندگی کردن
لغتنامه دهخدا
مانندگی کردن . [ ن َن ْ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشبه . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خود را به کسی یا چیزی شبیه کردن : اگر شیعه خود را مولای سادات ... دانند... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان گبر آفتاب پرست ، الاغایت حرامزادگی ... نباشد. (کتاب ال...
-
خوابه
لغتنامه دهخدا
خوابه . [ خوا / خا ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب بخواب وهمیشه به صورت ترکیب استعمال شود. (ناظم الاطباء).- همخوابه ؛ هم فراش . هم بستر. هم مضجع : خسرو آن است که در صحبت او شیرین است در بهشت است که همخوابه ٔ حورالعین است . سعدی (بدایع).- || همسر. زوجه :...
-
عین
لغتنامه دهخدا
عین . (ع اِ) گاو وحشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بقرالوحش . (اقرب الموارد). || ج ِ عِیان . (منتهی الارب ). رجوع به عیان شود. || ج ِ عینة. رجوع به عینة (ع اِ) شود. || (ص ، اِ) ج ِ عَیون . رجوع به عیون شود. || ج ِ أعین . رجوع به أعْی...
-
علی بصیر
لغتنامه دهخدا
علی بصیر. [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) حموی حنفی . وی فقیه و نحوی بود و در نظم سخن دست داشت . در حماة متولد شد و عهده دار فتوی در طرابلس شام بود. و بسال 1090 هَ . ق . درگذشت . نام او را مؤلف هدیةالعارفین بصورت «علی بن عبداﷲ بصیر حاکمی حموی » آورده است . ا...
-
تزیین
لغتنامه دهخدا
تزیین . [ ت َزْ ] (ع مص ) آراستن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیاراستن . (زوزنی ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ای جان ت...