کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حور
/hur/
معنی
۱. زن زیبای بهشتی.
۲. زنان زیبای بهشتی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پری، حورالعین، حوری، زنبهشتی
۲. بهشتیرو، زیبا
۳. بیضا، سپیداندام
۴. سیهچشم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حور
واژگان مترادف و متضاد
۱. پری، حورالعین، حوری، زنبهشتی ۲. بهشتیرو، زیبا ۳. بیضا، سپیداندام ۴. سیهچشم
-
حور
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - زن سیاه چشم . 2 - زن زیباروی .
-
حور
لغتنامه دهخدا
حور. (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل . ناحیه ای است واقع در جلگه . معتدل و دارای 1773 تن سکنه میباشد. از رودخانه ٔسقرچی و چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. صنایع دستی آن قالی بافی است . (ا...
-
حور
لغتنامه دهخدا
حور. (اِخ ) دهی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
حور
لغتنامه دهخدا
حور. (ع اِ) به راء مهمله به ضم حا و به زای معجمه نیز آمده از جمله ٔ اشجار است . قریب به درخت خرما برگش مثل برگ بید و از آن باریکتر و درازتر و دانه ٔ او مانند گندم و به لغت اندلس او را سردوله نامند و گلش خوشبو و نبطی و رومی میباشد و صمغ رومی آن را گوی...
-
حور
لغتنامه دهخدا
حور. (ع ص ، اِ) ج ِ حوراء. سیه چشمان سپیداندام . ولی در فارسی بمعنای مفرد بکار میرود و به علامت جمع فارسی [ حوران ] آنرا جمع بندند. (غیاث ). حور در فارسی بجای مفرد استعمال شود و گاه یایی نیز بر آن بیفزایند و حوری گویند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبری...
-
حور
لغتنامه دهخدا
حور. (ع مص ) بازگشتن . || کاستن . (منتهی الارب ). کم گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (حامص )هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . (اقرب الموارد). || نقصان . (منتهی الارب ). نقص . (اقرب الموارد): حورفی محارة؛ نقصان در نقصان است . انه فی حور و بور؛...
-
حور
لغتنامه دهخدا
حور. [ ح َ وَ ] (ع اِ) پوستهای سرخ که سله را دوری گیرند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی آن حورة است . پوست سرخ رنگ کرده شده . (منتهی الارب ). || چوبی است که بفارسی سپیدار گویند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درختی است که عامه آنرا حَوْر بسکون...
-
حور
لغتنامه دهخدا
حور. [ح َ ] (ع اِ) نقصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کمی . قلت . مقابل کور: اعوذ باﷲ من الحور بعد الکور. || ماتحت پیچ دستار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاسخ . جواب . || تگ وعمق . (منتهی الارب ). قعر و عمق . (اقرب الموارد). || ما اصبت حورا...
-
حور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَحوَر و حَوراء] hur ۱. زن زیبای بهشتی.۲. زنان زیبای بهشتی.
-
حور
واژهنامه آزاد
حوَر=یک واژه لکی می باشد به معنای خور و خورشید
-
واژههای مشابه
-
حُور
فرهنگ واژگان قرآن
سفيدان (جمع حوراء است و "حور عين " به معناي زناني است که سفيدي چشمانشان بسيار سفيد ، و سياهي آن نيز بسيار سياه باشد ، و يا به معناي زناني است که داراي چشماني درشت چون چشم آهو باشند . )
-
حور رومی
لغتنامه دهخدا
حور رومی . [ ح َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است که صمغ آن کاه رباباشد. برگ آنرا با سرکه بمصروع دهند شفا یابد. (آنندراج ) (برهان قاطع). اکیروس و صمغه بالغ فی التسخین . (کتاب مفردات قانون ابوعلی سینا، در رده ٔ حاء مهمله ). و در رده ٔ جیم همان ک...
-
حور و پری
فرهنگ گنجواژه
زنان زیبا.