کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حواله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حواله
/havāle/
معنی
۱. آنچه به کسی واگذار میشود یا به عهدۀ کسی محول میگردد.
۲. پول یا جنسی که به موجب نوشتهای به کسی واگذار میشود تا از فرد دیگری بگیرد؛ برات.
〈حواله دادن: (مصدر متعدی)
۱. پرداخت پول یا جنسی را بهعهدۀ کسی گذاشتن.
۲. نوشته بهدست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برات
۲. حوالت
۳. واگذاری، محول
فعل
بن گذشته: حواله داد
بن حال: حواله ده
دیکشنری
bill, bill of exchange, remittance, warrant
-
جستوجوی دقیق
-
حواله
واژگان مترادف و متضاد
۱. برات ۲. حوالت ۳. واگذاری، محول
-
حواله
فرهنگ فارسی معین
(حَ لِ یا لَ) [ ع . حوالة ] نک حوالت .
-
حواله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حوالَة] havāle ۱. آنچه به کسی واگذار میشود یا به عهدۀ کسی محول میگردد.۲. پول یا جنسی که به موجب نوشتهای به کسی واگذار میشود تا از فرد دیگری بگیرد؛ برات.〈حواله دادن: (مصدر متعدی)۱. پرداخت پول یا جنسی را بهعهدۀ کسی گذاشتن.۲. نوشت...
-
حواله
دیکشنری فارسی به عربی
صک , طلب , مسودة
-
واژههای مشابه
-
حوالة
لغتنامه دهخدا
حوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و تحول آن است از ذمه ٔ محیل به محال علیه . (تعریفات ). || کفالت . (منتهی الارب ). || مأمور...
-
حواله دادن
واژگان مترادف و متضاد
حواله کردن
-
حواله کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حوالهدادن، برات کردن ۲. واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن ۳. پاس دادن، فرستادن ۴. پرتاب کردن
-
prepaid ticket advice, PTA
حوالۀ بلیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] حوالهای که نشان میدهد بلیت قبلاً در جایی بهجز محل شروع سفر خریداری و بهای آن نیز پرداخت شده است
-
postal order, post office order, postal money order, bon de poste (fr.)
حوالۀ پُستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] سند پرداخت غیرقابلانتقال یا قابلانتقال برای مبالغ کم در ادارات پُستی برخی از کشورها
-
حواله کرد
فرهنگ فارسی معین
(حَ لِ کَ) [ ع . فا. ] (اِمر.) پول یا چیزی که پرداخت آن به دیگری واگذار می شود.
-
حوالة مالية
دیکشنری عربی به فارسی
فرستادن پول , پول , پرداخت , تاديه
-
حواله کرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (بانکداری) havālekard پولی که پرداخت آن به دیگری واگذار میشود.
-
حواله دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
ناقل الملکية
-
حواله ای
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للتعيين