کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوافر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حوافر
/havāfer/
معنی
= حافر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حوافر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِ.) جِ حافر؛ حفر کنندگان .
-
حوافر
لغتنامه دهخدا
حوافر. [ ح َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ حافر. سم های ستوران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سم های اسبان و این جمع حافر است که بمعنی سم اسب و خر باشد. (غیاث از کشف و منتخب ). رجوع به حافر و حافرة شود.- ذوات الحوافر ؛ سم داران چون اسب و خر.
-
حوافر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حافر] [قدیمی] havāfer = حافر
-
جستوجو در متن
-
سخت
لغتنامه دهخدا
سخت . [ س ُ ] (ع اِ) آنچه از شکم جانوران و ذوات خفاف و ذوات حوافر برآید قبل از آنکه چیزی خورند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
حافر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) حفر کننده . 2 - (اِ.) سُم . ج . حوافر. 3 - کفش چوبی .
-
حافر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hāfer ۱. گودکننده؛ کَنندۀ زمین.۲. (اسم) [جمع: حَوافِر] سم؛ سنب؛ سم ستور.
-
حبطقطق
لغتنامه دهخدا
حبطقطق . [ ح َ ب َ طِ طِ ] (ع اِ صوت ) بانگ سم اسب چون بر سنگ رود. (مهذب الاسماء). قال الجوهری فی الصحاح : الطقطقة اصوات حوافر الدواب مثل الدقدقة و ربما قالوا حبطقطق کأنهم حکوا به صوت الجری و انشد المازنی : جرت الخیل فقالت حبطقطق حبطقطق . و در تاج ا...
-
حافر
لغتنامه دهخدا
حافر. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفر. کننده ٔچاه و جز آن . (غیاث ). || (اِ) سنب . سم . (مهذب الاسماء). سم ستور. (منتهی الارب ). سم اسب و استر و خر. سنب چارپای . ج ، حوافر. (مهذب الاسماء). حافر، هو غیرالمشقوق فی ذوات الاربع و هو عرض القرن فی ذوات الا...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ ] (ع اِ) پادشاهی . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم . (حدیث ).که را بویه ٔ وصلت ملک خیزدیکی جنبشی بایدش آسمانی . دقیقی .با قلم چونکه تیغ یار کنی درنمانی ز ملک هفت اقلیم . اب...