کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حواضن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حواضن
/havāzen/
معنی
= حاضنه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حواضن
لغتنامه دهخدا
حواضن . [ ح َ ض ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاضنة. (ناظم الاطباء).- سفع حواضن ؛ دیگ پایه های لازم گیرنده ٔ جای . (از منتهی الارب ).
-
حواضن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاضِنَة] [قدیمی] havāzen = حاضنه
-
واژههای همآوا
-
هوازن
لغتنامه دهخدا
هوازن . [ هََ زِ ] (اِخ ) نام پدر شیخ ابوالقاسم قشیری عارف معروف است . رجوع به ابوالقاسم شود.
-
هوازن
لغتنامه دهخدا
هوازن . [ هََ زِ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از نسل سبا. (سمعانی ). قبیله ای است از قیس . (منتهی الارب ). از قبایل قیس و آنان فرزندان هوازن بن منصوربن عکرمةبن حفصةبن قیس عیلان اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 340).
-
جستوجو در متن
-
حاضن
لغتنامه دهخدا
حاضن . [ ض ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی ازحضن و حضانت . زن پارسا. زن مستورة. ج ، حاضنات ، حواضِن . || لله . لالا. || دایه . مُرضِعة. ج ، حضان ، حضنه : و پستان حاضن حلم و رزانت در دهان باطن درایت او نهد. (جهانگشای جوینی ).
-
حاضنة
لغتنامه دهخدا
حاضنة. [ ض ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی . دایه و آنکه بجای وی باشد در تعهد بچه . (منتهی الارب ).دایگان . (دستوراللغه ). پیشکاره . زن پیشکار. پیشکار : سلامة حاضنه ٔ ابراهیم بن رسول اﷲ (ص ) بود. || مرغ که بر خایه نشسته بود. (مهذب الاسماء). || خرمابن که...