کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حواس پرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حواس پرت
دیکشنری
absent-minded, abstracted, careless, giddy, scatterbrained, woolly-headed
-
جستوجوی دقیق
-
حواس پرت
دیکشنری فارسی به عربی
شارد الذهن
-
واژههای مشابه
-
بی حواس
فرهنگ واژههای سره
پریشان، بی هوش
-
distractibility
حواسپرتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی که در آن با کوچکترین محرک توجه فرد از موضوع منحرف میشود
-
نه حواس
فرهنگ فارسی معین
(نُ. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) پنج حواس ظاهر و چهار حواس باطن (به استثنای حس مشترک .)
-
پریشان حواس
لغتنامه دهخدا
پریشان حواس . [ پ َ ح َ ] (ص مرکب ) مضطرب . پراکنده فکر.
-
بی حواس
لغتنامه دهخدا
بی حواس . [ ح َ ] (ص مرکب ) بیخود و بیهوش . (آنندراج ). فراموشکار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
حواس باخته
لغتنامه دهخدا
حواس باخته . [ ح َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بی حس و از خود بی خبر و عاری از مشعر. (ناظم الاطباء).
-
حواس پنجگانه
دیکشنری فارسی به عربی
احساس
-
حواس پرتی
دیکشنری فارسی به عربی
صرف الانتباه
-
distractor
حواسپرتکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] محرکی که باعث انحراف از توجه به یک موضوع مشخص میشود
-
ادم پریشان حواس
دیکشنری فارسی به عربی
احمق
-
هوش و حواس
لهجه و گویش تهرانی
دقت،()خود را جمع کردن.
-
حوس جمع،حواس جمعی
لهجه و گویش تهرانی
دقیق/ حسابگری
-
چشم و حواس
فرهنگ گنجواژه
توجه.