کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حوا
/havvā/
معنی
۱. نخستین انسان ماده در ادیان سامی: ◻︎ حدیث عشق اگر گویی گناه است / گناه اول ز حوا بود و آدم (سعدی۲: ۴۸۲).
۲. از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی، بهصورت مردی که ماری در دست گرفته؛ مارافسا.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
مشیانه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حوا
فرهنگ نامها
(تلفظ: havā) (عربی) نخستین انسان ماده در مذاهب سامی؛ (در نجوم) مارافسا (صورت فلکی) ؛ (در اعلام) نام همسر حضرت آدم (ع).
-
حوا
فرهنگ واژههای سره
مشیانه
-
حوا
فرهنگ فارسی معین
(حَ وّ) [ ع . ] (ص .) زن گندمگون .
-
حوا
لغتنامه دهخدا
حوا. [ ح َوْ وا ](اِخ ) تلفظ فارسی حواء مادر آدمیان . زوجه ٔ آدم . اسمی است که آدم زوجه ٔ خود را بدان نامید و به معنی زندگی است و بدان واسطه حوا به ام البشر ملقب شد و چون حوا اطاعت امر حضرت اقدس الهی را ننمود، خداوند عالم غم و حزن او را دوچندان ساخت ...
-
حوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حوّاء] havvā ۱. نخستین انسان ماده در ادیان سامی: ◻︎ حدیث عشق اگر گویی گناه است / گناه اول ز حوا بود و آدم (سعدی۲: ۴۸۲).۲. از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی، بهصورت مردی که ماری در دست گرفته؛ مارافسا.
-
حوا
دیکشنری فارسی به عربی
عشية
-
واژههای مشابه
-
Ophiuchus, Oph, Serpent Bearer
حوّا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورت فلکی بزرگ استوای آسمان در همسایگی شمالی صورت عقرب، که به شکل مردی ماربهدست تصور میشود
-
ننه حوا
لغتنامه دهخدا
ننه حوا. [ ن َ ن َ / ن ِ ح َوْ وا ] (اِخ ) در تداول ، حوا. مادر آدمیان . مقابل باباآدم . رجوع به حوا شود. || (اِ مرکب ) در گیاه شناسی ، نام گیاهی است از تیره ٔ چتریان که یکساله است و برگهائی شبیه برگ زردک دارد و ارتفاعش بین 30 تا 90 سانتی متر است و ب...
-
ننه حوا
لهجه و گویش تهرانی
حوا،مادر بشر
-
حوا و حیه
لغتنامه دهخدا
حوا و حیه . [ ح َوْ وا وَ ح َی ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ) (اصطلاح هیأت ) دو صورت از صور شمالی فلک است درهم پیوسته یکی حوا و دیگری راحیه خوانند و آن بصورت تنی است بر پای ایستاده و ماری را بر پشت خویش بدو دست گرفته و مار سر و دم را بسوی بالا کشیده حا...
-
آدم و حوا
فرهنگ گنجواژه
زن و مرد اول.
-
واژههای همآوا
-
هوا
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتمسفر، اقلیم، جو ۲. شهوت، هوس، هوی ۳. میل، ولع ۴. دم ۵. آسمان، فضا
-
هوا
لغتنامه دهخدا
هوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و اکسیژن و به نسبت کمی از گازهای دیگر که گرد زمین را احاطه کرده است . جَوّ میان زمین و آسما...