کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تلویحاً
لغتنامه دهخدا
تلویحاً. [ ت َل ْ حَن ْ ] (ع ق ) به اشاره . مقابل تلمیحاً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تلویح و تلمیح شود.
-
مساح
لغتنامه دهخدا
مساح . [ م َ حِن ْ ] (ع اِ) مساحی . ج ِ مسحاة. (اقرب الموارد). رجوع به مسحاة شود.
-
مستضح
لغتنامه دهخدا
مستضح . [ م ُ ت َ حِن ْ ] (ع ص ) مستضحی . نعت فاعلی از استضحاء. رجوع به مستضحی و استضحاء شود.
-
الح
لغتنامه دهخدا
الح . [ اَ حِن ْ ] (ع اِ) الحی ٔ. ج ِ لَحْی ْ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به لحی شود.
-
صادر
لغتنامه دهخدا
صادر. [ دِ ] (اِخ ) از قراء یمن است از مخلاف سنحان . نابغه گوید : و قد قلت للنعمان لما رأیته یرید بنی حن بثغرة صادرتجنب بنی حن فان ّ لقأهم شدید و ان لم تلق الا بصابر.(معجم البلدان ).
-
صلحاً
لغتنامه دهخدا
صلحاً. [ ص ُ حَن ْ ] (ع ق ) اشغال مکانی را از روی سازش مقابل عنوة. گرفتن چیزی را از کسی به رضامندی بدون جنگ و ستیز. انجام کاری با رضایت خاطر.
-
جناح النسر
لغتنامه دهخدا
جناح النسر.[ ج َ حُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) حرشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کنگر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به جناح شود.
-
روح النفسانی
لغتنامه دهخدا
روح النفسانی . [ حُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به روح نفسانی و حکمت اشراق ص 165 و 166 و 253 و 254 و 286 و 287 شود.
-
عم صباحاً
لغتنامه دهخدا
عم صباحاً. [ ع ِ ص َ حَن ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یعنی صبح شما بخیر. (ناظم الاطباء). مخفف «اَنْعِم ْ صَباحاً».
-
ناح
لغتنامه دهخدا
ناح . [ حِن ْ ] (ع ص ) ناحی . نحوی . رجل ناح ؛ مرد نحوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کسی که نحو میداند. ج ، نُحاة. رجوع به نحو شود.
-
مسلحاً
لغتنامه دهخدا
مسلحاً. [ م ُ س َل ْ ل َ حَن ْ ] (ع ق ) در حالت سلاح پوشیدگی . سلاح پوشیده .مسلحانه . با جنگ افزارها. ملبس به لباس و آلات جنگ .
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) جمیل بن معمربن صباح بن ظبیان بن حن ّ.شاعر مشهور عرب صاحب بثینه . رجوع به جمیل ... شود.
-
اقاح
لغتنامه دهخدا
اقاح . [ اَ حِن ْ ] (ع اِ) اَقاحی . ج ِ اقحوان . (منتهی الارب ). بابونجها. بابونه ها. ریاحین . (مهذب الاسماء). رجوع به اقحوان شود.
-
املح الناس
لغتنامه دهخدا
املح الناس . [ اَ ل َ حُن ْ نا ] (اِخ ) نام یا لقب مادر المستکفی باﷲ خلیفه ٔ عباسی بوده . (از تاریخ الخلفای سیوطی ص 263).
-
قبحاً له
لغتنامه دهخدا
قبحاً له . [ ق ُ / ق َ حَن ْ ل َ ] (ع جمله ٔاسمیه ٔ نفرینی ) جمله ٔاسمی در مقام نفرین به کار رود؛ زشتی باد بر او. (منتهی الارب ). گویند: قبحاً له و شقحاً له و این از اتباع است و هر دو به یک معنی آید. (از منتهی الارب ).