کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حنیفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حنیفة
لغتنامه دهخدا
حنیفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) (ابو...) کنیه ٔ امام اعظم نعمان بن ثابت بن زوطا. (ناظم الاطباء). رجوع به ابوحنیفة شود.
-
حنیفة
لغتنامه دهخدا
حنیفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) (بنو...) بطنی است از بکر و آنان بنوحنیفةبن حیم بن صعب بن علی بن بکربن وائل اند که از طرفداران مسیلمه ٔ کذاب بودند. (صبح الاعشی ج 1 ص 339).
-
حنیفة
لغتنامه دهخدا
حنیفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) یکی از زوجات حضرت علی و مادر محمدبن حنفیة است که بعد از امامین همامین علو مرتبه اش قابل انکار نیست . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به حنفیة شود.
-
واژههای مشابه
-
حنیفه
فرهنگ نامها
(تلفظ: hanife) (عربی) (مؤنث حنیف) دختر درست و پاک ، دختر راستین ، زن ثابت قدم در دین .
-
حنیفه
لغتنامه دهخدا
حنیفه . [ ح َ ف ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مشیز شهرستان سیرجان . واقع در هزارگزی جنوب مشیز و 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ سیرجان - کرمان . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری . دارای 100 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات...
-
قلعه حنیفه
لغتنامه دهخدا
قلعه حنیفه . [ ق َ ع َ ح َ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقعدر60هزارگزی شمال باختری شوسه ٔ شاه زند به ازنا. سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
hanefiyeh
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حنیفه
-
ابوسماع
لغتنامه دهخدا
ابوسماع . [ اَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب ابی حنیفه نعمان بن ثابت است .
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عتبةبن ابان . مولی بنی حنیفه . محدث است .
-
ظهر
لغتنامه دهخدا
ظهر. [ ظَ ] (اِخ ) جایگاهی است و بدانجا وقعه ای بوده است میان عمروبن تمیم و بنی حنیفه . (معجم البلدان ).
-
سحیمی
لغتنامه دهخدا
سحیمی . [ س ُ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب است به سحیم که بطنی است از بنی حنیفة. (الانساب سمعانی ).
-
عوقة
لغتنامه دهخدا
عوقة. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) دهی است به یمامه که بنی عدی بن حنیفه در آن سکونت دارند. (از معجم البلدان ). و رجوع به منتهی الارب شود.
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ َ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است در یمامة و نخلستانی است متعلق به بنی عدی بن حنیفة. (از معجم البلدان ).