کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حنظلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
حنضلة
لغتنامه دهخدا
حنضلة. [ ح َ ض َ ل َ ] (ع اِ) آب گردآمده در سنگ کلان . || مغاک در سنگ کلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
جحل
لغتنامه دهخدا
جحل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن حنظلة. شاعر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ذیاب الغضا
لغتنامه دهخدا
ذیاب الغضا.[ ] (اِخ ) بنوکعب بن مالک بن حنظلة. (منتهی الارب ).
-
قدامة
لغتنامه دهخدا
قدامة. [ ق َ م َ] (اِخ ) ابن حنظله از صحابیان است . (منتهی الارب ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حنظلة، مکنی به ابوطلق . از تابعیان بود. و رجوع به ابوطلق شود.
-
ابوطلق
لغتنامه دهخدا
ابوطلق . [ اَ طَ ] (اِخ ) علی بن حنظله . محدّث است .
-
ثبیتة
لغتنامه دهخدا
ثبیتة. [ث ُ ب َ ت َ ] (اِخ ) بنت حنظله ٔ اسلمیة. تابعیه است .
-
شیخة
لغتنامه دهخدا
شیخة. [ ش َ خ َ ] (اِخ ) رمله ٔ سفیدی است در بلاد اسد و حنظله . (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ). پشته ای است ، سمیت بها لبیاضها. (منتهی الارب ). ریگستانی است سپید به بلاد اسد و حنظله . (منتهی الارب ).
-
عدویة
لغتنامه دهخدا
عدویة. [ ع َ دَ وی ْ ی َ ] (اِخ ) قومی از تمیم و از حنظله اند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
فرد
لغتنامه دهخدا
فرد. [ ف َ ] (اِخ ) موضعی در نزدیکی بطن ایاد از دیار بنی یربوع بن حنظله . (معجم البلدان ). جایی است . (منتهی الارب ).
-
ابوالشعثاء
لغتنامه دهخدا
ابوالشعثاء. [ اَ بُش ْش َ ] (اِخ ) سلیم بن اسودبن حنظلة المحاربی الکوفی . محدّث است و او در ولایت عبدالملک یا ولید وفات کرد.
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) ابن حنظله ، ابن الندیم در الفهرست او را چنین نام داده است . ابن حجر عسقلانی گوید نام او دغفل است . رجوع به دغفل شود.
-
حشیش
لغتنامه دهخدا
حشیش . [ ح ُ ش َ ] (اِخ ) ابن عمران . از قبیله ٔ تمیم بطنی از یربوع بن حنظله . (لباب الانساب ).
-
حفاف الطیر
لغتنامه دهخدا
حفاف الطیر. [ ح ِ فُطْ طَ ] (اِخ ) قریه ای است اسد و حنظله را. (منتهی الارب ).